اطلاعاتی در خصوص دین بهاییت

اخبار بهایی و اخبار جامعه بهائیت احکام بهائی آیین بهائی باورهای بهائیون زندانیان بهائی زندانیان بهایی کتب بهائی دانلود آثار بهائی قبله بهاییون قبله بهائیون تقویم بهائی سالنامه بهاییون حضرت بهاء الله حضرت عبدالبهاء شوقی فیس بوک جمهوری اسلامی اعدام خودکشی

پنجشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۵

بیوگرافی حضرت بهاءالله




 

زمینه
ولادت حضرت بهاءالله و وقایع مرتبط با تولد ظهور جدید الهی در اواخر قرن ١٢ و نیز قرن ١٣هجری شمسی (١٩ میلادی) در دنیای اسلامی ایران و امپراطوری عثمانی رخ داد.کنترل شدید آن دو قدرت مرکزی، در تمام مدت زمان زندگی حضرت بهاءالله، تغییر مکانهای متوالی را بر ایشان تحمیل کرد. این تبعیدها از ایران، کشوری که در آن زمان «فارس» نامیده می شد و زادگاه حضرت بهاءالله بود، آغاز شد

 کودکی حضرت بهاءالله :  بهاءالله لقبی است به معنای «شکوه الهی». حضرت بهاءالله در ٢١ آبان سال ١١٩٦هجری شمسی (١٢نوامبر ١٨١٧میلادی) درطهران، ایران متولّد شدند. ایشان را حسینعلی نام نهادند. پدر آن حضرت یکی از وزیران دولتی ثروتمند به نام میرزا بزرگ نوری بودند. نسل این خاندان به سلسله های بزرگ گذشتۀ امپراطوری ایران می رسد. حضرت بهاءالله در جوانی زندگی شاهانه ای داشتند؛ تحصیلاتشان بیشتر بر خطاطی، سوارکاری، شعر کلاسیک و شمشیربازی متمرکز بود.فرزندشان حضرت عبدالبهاء، دربارۀ کودکی ایشان چنین می فرمایند: «...حضرت بهاءالله از طبقۀ نجبا و اصیل فارس بودند. از همان اوان طفولیت از سایر اطفال متمایز بودند.... در حکمت و هوش و علم جدید ذاتی، فراتر از نفوس هم سن و سال و هم طبقۀ خود بودند. همۀ کسانی که ایشان را می شناختند، از این بلوغ شگفت انگیز متحیّر بودند. آنها معمولاً می گفتند ′چنین طفلی استثنایی زنده نخواهد ماند′ زیرا باور عموم بر آن بود که شگفتی های کودک پیش از موعد او را به کام مرگ خواهد کشید، پیش از آن که او به بلوغ رسد

تجربۀ اولیه : حضرت بهاءالله ضمنِ لوحی، یک نمایش خیمه شب بازی مفصّل را که در کودکی دربارۀ جنگ و توطئه چینی در دربار یک شاه و ثروتها و جواهرات مراجع قدرت دیده بودند، به یاد می آورند. پس از نمایش، حضرت بهاءالله مردی را می بینند که از پشت چادر با جعبه ای زیر بغلش بیرون می آید. حضرت بهاءالله از او می پرسند: «اين جعبه چيست و اين اسباب چه بوده؟» مسئول خیمه شب بازی پاسخ می دهد: «جميع اين اسباب منبسطه و اشيای مشهوده و سلطان و امراء و وزراء و جلال و استجلال و قدرت و اقتدار که مشاهده فرموديد ، الآن در اين جعبه است.» سپس حضرت بهاءلله یادآوری می کنند که:«از آن يوم جميع اسباب دنيا بنظر اين غلام مثل آن دستگاه آمده و می آيد و ابداً بقدر خردلی وقر نداشته و نخواهد داشت...عنقريب جميع اين اشياء ظاهره و خزائن مشهوده و زخارف دنيويّه و عساکر مصفوفه و البسه مزيّنه و نفوس متکبّره در جعبۀ قبر تشريف خواهند برد ، بمثابۀ همان جعبه. و جميع اين جدال و نزاع و افتخارها در نظر اهل بصيرت مثل لعب صبيان بوده و خواهد بود

جوانی حضرت بهاءالله : خانوادۀ حضرت بهاءالله چندین خانه داشتند. یکی از این خانه ها در تاکور در استان مازندران بود.حضرت بهاءالله که فرزند مامور دولتی بانفوذی بودند، برخلاف رسم آن زمان، تحصیلات رسمی نداشتند. با این وجود، تا زمانی که به چهارده سالگی رسیدند، به دانش و کمالات مشهور شدند. ایشان دربارۀ هر موضوعی صحبت می کردند و هر مشکلی که به ایشان ارائه می شد، حل می کردند. در محافل بزرگ مسائل پیچیدۀ دینی را برای علماء توضیح می دادند و آنها با علاقۀ بسیار گوش می دادند.
اوائل بزرگسالی : حضرت بهاءالله، پس از درگذشت پدرشان، شغل وزارتی دولتی را که به ایشان پیشنهاد شده بود، نپذیرفتند. وقتی صدر اعظم از تصمیم حضرت بهاءالله آگاه شد، بیان کرد: «او را به خود واگذارید، چنین مقامی در نظر او بی ارزش است....»

«پدر فقراء و مساکین» : به جای انتخاب کردن یک زندگی پر زور و زر و آسوده، حضرت بهاءالله انرژی خود را وقف مجموعه ای از فعالیتهای بشردوستانه کردند و از این رو در اوایل دهۀ ١٢٢٠به «پدر فقرا و مساکین» مشهور شدند.
عشق به طبیعت : حضرت بهاءالله طبیعت را بسیار دوست می داشتند و بیشتر اوقات خود را در طبیعت می گذراندند. ایشان اظهار داشتند: «عالم صحرا عالم ارواح است و عالم شهر عالم اجسام
اماکن تاریخی بهائی در ارض اقدس، ص۷۱.
  

 پشتیبان پرشور یک دین جدید : در سال ١٢٢٣هجری شمسی (١٨٤٤میلادی)، جوانی به نام سید علی محمد از ایران برخاستند و فرا رسیدن روز بزرگی را که همۀ ادیان در انتظارش بودند، اعلان نمودند. ایشان خود را «باب» نامیدند، که لغتی عربی به معنای «دروازه» است. تعالیم ایشان سرتاسر کشور را به لرزه افکند و به سرعت میان برجسته ترین افراد کشور انتشار یافت. حضرت بهاءالله نگاهی به آثار و نوشته های باب نموده، اعلان فرمودند: «آيا هر کس بحقيقت قرآن نائل باشد و اين کلمات را از طرف خدا نداند از راه عدالت و انصاف برکنار نيست؟
 مطالع الانوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاوری، موسّسۀ چاپ  مرآت، ۱۹۹۱، ص٨٦.
ایشان بلافاصله به گروه فعّالترین پیروان حضرت باب پیوستند.

مجمع تاریخی بدشت : در سال ١٢٢٧هجری شمسی (١٨٤٨میلادی ) در روستای بَدَشت، حضرت بهاءالله مجمعی متشکل از برجسته ترین پیروان حضرت باب یا «بابیان» را میزبانی فرمودند. این مجمع شخصیت مستقل دین بابی را برای بابیان که تعدادشان رو به افزایش داشت، ثابت و محقّـَق ساخت

حضرت بهاءالله در مازندران مورد آزار و اذیت قرار می گیرند : در آمل، واقع در استان مازندران، در سال ١٢٢٧هجری شمسی (١٨٤٨میلادی)، حضرت بهاءالله را به دلیل پیروی از حضرت باب، بازداشت نمودند و چوب و فلک کردند. در واقع ایشان برای ملاقات تعدادی از بابیان که در قلعۀ شیخ طبرسی مورد حمله قرار گرفته بودند به این قلعه می رفتند و در میانۀ راه قلعه به آمل رفته بودند . حضرت بهاءالله در اواخر عمر خود دربارۀ این واقعه می نویسند: «در ايّامي که در سجن ارض ميم (مازندران) بوديم ما را يک يوم به دست علما دادند ديگر معلومست که چه وارد شد
دولت حکم بازداشت حضرت بهاءالله را می دهد : «حضرت باب در سال ١٢٢٩هجری شمسی (١٨٥٠میلادی) شهید شدند و تقریباً همۀ نمایندگان برجستۀ دین ایشان به دست روحانیون متعصّب و گروه های دولتی به شهادت رسیدند. حضرت بهاءالله در آن وقایع هولناک شهید نشدند، اما در سال ١٢٣١، به اشتباه ایشان را به همدستی در سوء قصد به جان شاه متّهم ساختند. ایشان در روستای افجه، در نزدیکی طهران بودند که حکم بازداشتشان صادر شد.
فرار اختیار نکنیم» : زمانی که حکم بازداشت حضرت بهاءالله صادر شد، دوست داران ایشان پیشنهاد کردند که در برابر خشم وزیران شاه که قصد جان آن حضرت را کرده بودند، از ایشان محافظت کنند. امّا حضرت بهاءالله رفتن به مخفی گاه را نپذیرفتند و با مخالفان روبرو شدند.  در روزی آفتابی، در سایۀ خورشید فروزانِ مرداد ماه، حضرت بهاءالله را مجبور کردند که با پای پیاده به زندان طهران بروند. در تمام مسیر به ایشان سنگ می زدند و ناظران هر چه به دستشان می آمد، به سوی ایشان پرتاب می کردند؛ جمعیتی که در آن صحنه ازدحام کرده بودند، به ایشان بدگویی می کردند و تهمت می زدند

 

وحی الهی : در طهران، حضرت بهاءالله در زندانی به نام سیاه چال زندانی شدند. هوای متعفّن، کثیفی و آلودگی و تاریکی و سیاهی سیاه چال مشهور بود. در این زندان بود که حضرت بهاءالله اولین اشاره های وحی الهی را دریافت کردند.  ایشان بعدها بیانی به این مضمون فرمودند: «به راستی من همچون یکی از عباد، بر بستر خود خوابیده بودم. نسائم سبحان بر من مرور نمود و علم وجود را به من تعلیم داد. این از جانب من نیست بلکه از جانب خداوند عزیز علیم است. او مرا امر فرمود که بین زمین و آسمانها ندا کنم. »(با این حال، زمان اعلان عمومی این ظهور هنوز فرا نرسیده بود.


تبعید از ایران<—بغداد1231 : حضرت بهاءالله را پس از چهار ماه حبس در زندان سیاه چال، از وطنشان تبعید کردند و این آغاز ٤٠ سال تبعید، حبس و آزار و اذیت بیشتر بود. حضرت بهاءالله مجبور شدند قبل از بهبود یافتن، و با وجود صدمات و بیماری سخت حاصل از حبس سیاه چال و جراحتهای حاصل از زنجیرهای سنگین که دور گردن ایشان قرار می دادند، سفر را آغاز کنند. ایشان در ابتدا به بغداد رفتند؛ این شهر در آن زمان بخشی از امپراطوری عثمانی بود. از آن پس نیز فرمانروایان ایران و عثمانی با همکاری هم حضرت بهاءالله را تا پایان عمر از محلّی به محلّ دیگر تبعید نمودند.

تبعید در اعماق زمستان : حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان برای مقابله با سختی های سفر سه ماهه به بغداد در زمستان سال ١٢٣١هجری شمسی (١٨٥٣ میلادی) مجهّز نبودند. مسیر حرکت از کوهستانهای پوشیده از برفِ غرب ایران می گذشت. سرپناه نامناسب و لباس و توشه کم، سفر را بسیار مخاطره آمیز می کرد.

حضرت بهاءالله وارد بغداد می شوند : حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان در ١٩ فروردین ١٢٣٢هجری شمسی (٨ آپریل ١٨٥٣میلادی) به بغداد رسیدند. تعداد پیروان حضرت باب که اطراف حضرت بهاءالله جمع می شدند، افزایش می یافت؛ آنها در سخنان حضرت بهاءالله همان روحی را می یافتند که در تعالیم حضرت باب دیده بودند. اصالت شخصیت ایشان، تدبیرهای حکیمانه و عاقلانۀ ایشان، و لطف و محبت ایشان که بر همه می بارید، جامعۀ بابی را احیا نمود.


                                                        عکس : مناظری از عراق قدیم 

خلوت در کوههای کردستان : حضرت بهاءالله، تنها حدود یک سال پس از ورود به بغداد، به سرزمین غیر مسکونی و کوهستانی کردستان مهاجرت کردند و حدود دو سال به تنهایی در آنجا زندگی کردند. ایشان وقت خود را صرفِ تفکر و تامّل دربارۀ اشارات و مفاهیم هدف آسمانی که به آن فرا خوانده شده بودند، نمودند. این دوره یادآور هجرت حضرت موسی به کوه سینا، ٤٠ شبانه روز حضرت مسیح در صحرا، و انزوای حضرت محمد در غار حرا است.
                            عکس : منظرۀ کوهستانهای سلیمانیه که حضرت بهاءالله حدود دو سال در آنجا به سر بردند.

بازگشت به بغداد : در سال ١٢٣٥ هجری شمسی (١٨٥٦ میلادی)، حضرت بهاءالله دوباره به خانواده و بابیان دیگر در بغداد پیوستند. در سایۀ رهبری جدید ایشان مقام و منزلت جامعۀ بابی ترقی کرد و حضرت بهاءالله به عنوان رهبری روحانی در تمام منطقه شهرت یافتند. حضرت بهاءالله تعدادی از مشهورترین آثار خود را در بغداد نوشتند؛ از میان آنها می توان به «کلمات مکنونه»، «هفت وادی» و «کتاب مستطاب ایقان» اشاره کرد. نوشته های حضرت بهاءالله به صورت غیرمستقیم به مقام ایشان اشاره می کرد، ولی هنوز زمان اعلان عمومی فرا نرسیده بود. قهوه خانه های بغداد محلی برای بحث و پرسش های عرفانی، مذهبی و فلسفی فراهم می کردند. حضرت بهاءالله به چنین قهوه خانه هایی رفت و آمد می کردند و پاکی و تنزیه بیان و زیبایی کلامشان مردم زیادی را جذب خود می نمود.

حضرت بهاءالله مأموریت خود را اعلان می کنند : حضرت بهاءالله ده سال در بغداد به سر بردند. حکومت ناصرالدین شاه که می ترسید شهرت فزایندۀ حضرت بهاءالله دوباره آتش اشتیاق عمومی را نسبت به دین جدید در ایران شعله ور سازد، موفق شد مقامات عثمانی را تحت فشار قرار دهد تا ایشان را به نقطه ای دورتر بفرستند.حضرت بهاءالله و همراهان ایشان در فروردین ١٢٤٢هجری شمسی (آپریل ١٨٦٣میلادی)، قبل از ترک بغداد به مقصد استانبول (قسطنطنیه )، به مدت دوازده روزدر باغی در ساحل رود دجله منزل کردند. حضرت بهاءالله به این گروه کوچک از یاران فرمودند که همان موعودی هستند که حضرت باب ـ و در حقیقت تمام ادیان آسمانی دنیا - از آمدنش خبر داده بودند. امروزه، سرورانگیزترین ایّام متبرکه و تعطیلات دینی بهائی عید رضوان است که جشن گرامید
تبعید به استانبول(قسطنطنیه) 1242 : در تاریخ ١٣ اردیبهشت ١٢٤٢هجری شمسی (٣ می ١٨٦٣میلادی)، حضرت بهاءالله از بغداد خارج شدند و به سمت قسطنطنیه (استانبول امروزی)، پایتخت امپراطوری عثمانی، به راه افتادند. خانواده و بعضی از پیروان ایشان در این سفر حضرت بهاءالله را همراهی کردند. مردم بغداد به شدّت شیفتۀ ایشان شده بودند. به گفتۀ شاهدان عینی جمعیت انبوهی از مردم در امتداد جاده جمع شده بودند و و به ایشان احترام می گذاشتند؛ این صحنه احساسات ناظران و تماشاگران بسیاری، ازجمله محقّقان و مأموران دولتی را برانگیخت.

سفر به استانبول : حضرت بهاءالله در بغداد و کردستان مشهور شده بودند، و در تمام مسیر سفر به سمت استانبول، مردم برای دیدن ایشان می آمدند. شوقی ربّانی، که از سال ١٣٠٠ تا ١٣٣٦هجری شمسی (١٩٢١ تا ١٩٥٧میلادی) ولیّ امر بهائی بود، در کتاب «قرن بدیع» چنین می نویسد: در پاره ای از نقاط بافتخار هيكل اقدس ضيافت برپا کردند و ساکنين بسياری از قراء برای تأمين آسايش مهاجرين تمهيد وسائل نمودند و اطعمه و اشربه تهيّه و به محضر مبارک آوردند. اين احساسات و عواطف خاطرۀ ايّام بغداد و احتراماتی که مردم آن مدينه در موارد شتّی نسبت به وجود اقدس ابراز ميداشتند در صفحۀ ضمير مرتسم می ساخت

کاروان به دریای سیاه می رسد : حضرت بهاءالله و همراهان ایشان پس از حدود چهار ماه سفر در شرق ترکیه، سرانجام به سامسون در دریای سیاه رسیدند. پس از چند روز اقامت در آنجا، آنها سوار یک کشتی بخار ترکیه ای شدند و پس از سه روز سفر وارد استانبول شدند.

حضرت بهاءالله به استانبول می رسند : حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان در روز ٢٥ مرداد ١٢٤٢هجری شمسی (١٦ آگست ١٨٦٣میلادی) از کشتی پیاده و وارد استانبول شدند. مقدّر بود فقط حدود چهار ماه در این شهر بمانند .

عکس : منظره ای از شهر قسطنطنیه (استانبول امروزی)

  دشمنان دوباره ایشان را تبعید می کنند : اگر چه بین مردم استانبول در آن زمان معمول بود که برای دریافت کمکها و طرفداریهای خاص، به اولیای امور هدایای بسیاری دهند، اما حضرت بهاءالله از انجام چنین کاری سرباززدند. دشمنان ایشان توانستند سوء ظن مسئولین را نسبت به ایشان تحریک کنند واین سبب شد که پس از گذشت فقط چهار ماه، ایشان را به ادرنه تبعید کنند. سلطان عبدالعزیز فرمانروای امپراطوری عثمانی، در بحبوحۀ سرمای زمستان، دستور داد حضرت بهاءالله را از استانبول اخراج کنند. حضرت بهاءالله در پاسخ، لوحی (یا نامه ای) به سلطان نوشتند که در آن «وزیرانِ سلطان را به شدت مورد سرزنش و انتقاد قرار دادند، نابالغی و بی کفایتیِ آنها را افشاء نمودند... و به صراحت آنها را نصیحت می کنند که به دارایی های دنیوی خود مغرور نشوند. ...» یکی از مقامات که این لوح را خواند، اظهار داشت که گویی «پادشاهی مقتدر و قهّار خطابی به يکی از چاکران و زيردستان خويش صادر نموده رفتار و کردار او را مورد انتقاد قرار داده باشد  .»
عکس : مسجد آبی در استانبول
 
سفر به ادرنه : سفر زمستانی از استانبول به ادرنه فقط ١٢ روز طول کشید، ولی این سفر در زمستانی سرد انجام شد که سرمایش در بیش از ٤٠ سال بی سابقه بود. عناصر طبیعت نیز علیه حضرت بهاءالله، خانواده و همراهانشان دست به دست هم داده بودند. حضرت بهاءالله دربارۀ این سفر بیانی به این مضمون فرمودند: «ما را به ذلتّی از آن اخراج نمودند که هرگز هیچ ذلتی بر روی زمین با آن مقایسه نخواهد شد... و خانواده و همراهانم لباسی نداشتند که آنها را از این سرمای شدید حفظ کند.» و نیز «کار ما به جایی رسید که چشمان دشمنانمان و فراتر از آنها هر صاحب چشم و بصیرتی بر ما گریست


شرایط پرمخاطره : این سفر اثرات بدی بر سلامتی حضرت بهاءالله و یارانشان داشت. حضرت عبدالبهاء، فرزند حضرت بهاءالله که در آن زمان ١٩ساله بودند، از آن زمان تا پایان عمر در اثر سرمازدگی حاصل از این سفر از درد پا رنج بردند.



ورود به ادرنه : در ادرنه، گروه تبعیدیان دریافتند که وسایلی که برای آنها آماده شده، آنها را در برابر سرمای شدید حفظ نمی کند. حضرت بهاءالله از این شهر با عنوان «سجن بعید» (زندان دور) یاد کردند. در بین مکانهایی که ایشان را مجبور کردند بروند، این شهر بیشترین فاصله را تا ایران داشت - بیش از۲۸۰۰ کیلومتر از زادگاه ایشان.

پیوسته افراد بیشتری به حضرت بهاءالله ایمان می آورند : با وجود شرایط سخت زندگی حضرت بهاءالله و سایر تبعیدیان در ادرنه، تعالیم حضرت بهاءالله به انتشار خود ادامه داد. از قلم حضرت بهاءالله آثار فراوانی خروشانتر از همیشه جاری می شد و پیروان ایشان آن آثار را تا مناطق دور مثل یونان و هند پخش می کردند. یکی از ناظران نوشته است: «شب و روز آيات چون غيث هاطل از سماء مشيّت الهی نازل ميگرديد بدرجه ای که تسويد آنها ممکن نبود.» ( تعدادی منشی روز و شب کار می کردند، ولی از عهدۀ ثبت تمام آنچه حضرت بهاءالله به آنها دیکته می کردند، برنمی آمدند.

عکس العمل مردم : مدت کمی پس از ورود تبعیدیان به ادرنه، بسیاری از اهالی شهر عمیقاً به حضرت بهاءالله جذب شدند. حکمران، مقامات عالی رتبه و رهبران فکری تقاضای ملاقات با ایشان را داشتند و احترام زیادی می گذاشتند. در مواردی که حضرت بهاءالله در کوچه ها راه می رفتند، مردم بی اختیار می ایستادند و در برابر ایشان تعظیم می کردند.
حضرت بهاءالله را مسموم می کنند : یکی از حوادث غم انگیز دورۀ اقامت حضرت بهاءالله در ادرنه، به اقدامات برادر ناتنی ایشان، میرزا یحیی مربوط بود. مقامات شهری و بابیان روز به روز بیشتر به حضرت بهاءالله احترام می گذاشتند و میرزا یحیی آن قدر حسود بود که فردی را مامور کرد ایشان را مسموم نماید. حضرت بهاءالله به شدت بیمار شدند و ماه ها طول کشید تا بهبود یافتند. این حادثه لرزش دستی در ایشان باقی گذاشت که آثارش تا پایان عمر در دست خطهایشان نمایان بود .

عکس : منظره ای جدید از بیت رضا بِیگ که محل اقامت حضرت بهاءالله در ادرنه بود



لوح احمد : در ادرنه بود که حضرت بهاءالله لوح احمد، یکی از مشهورترین آثار خود را نوشتند. حضرت بهاءالله این لوح را خطاب به یکی از پرشورترین پیروان خود نوشتند که به خاطر پذیرفتن تعالیم حضرت باب و حضرت بهاءالله، آزار و اذیت زیادی را تحمل کرده بود.


عکس : داخل مسجد سلطان سلیم .


نامه و الواح به زمامداران جهان : حضرت بهاءالله الواح و نامه هایی نیز به شاهان و فرمانروایان دنیا نوشتند. این کار از سال ١٢٤٦هجری شمسی (١٨٦٧میلادی) در ادرنه شروع شد و بعدها نیز در عکا ادامه یافت. از جملۀ این شاهان و فرمانروایان می توان به امپراطور ناپلئون سوم، ملکه ویکتوریا، قیصر ویلهلم اول، تزار الکساندر دوم، امپراطور فرانتس ژوزف، پاپ پیوس نهم، سلطان عبدالعزیز، فرمانروای ایران ناصر الدین شاه اشاره کرد. در این نامه ها حضرت بهاءالله آشکارا مقام خود را به عنوان پیامبر خدا اعلان کردند. ایشان فرمانروایان را به پیروی از عدالت و خلع سلاح تشویق کردند و آنها را نصیحت نمودند که به هم بپیوندند و یک جامعۀ متحد جهانی از تمام ملتها تشکیل دهند و به آنها اخطار دادند که اگر صلح را برقرار نسازند نتایج شومی به بار خواهد آمد.



سلطان دستور تبعید نهایی را صادر می کند : در سال ١٢٤٧هجری شمسی (١٨٦٨میلادی)، سلطان حضرت بهاءالله را به منطقۀ دورتری تبعید کرد و دستور داد که ایشان به شهر زندانی امپراطوری عثمانی، شهر عکا، بروند. عکا به قدری دور بود که فکر می کردند دین جدید حتماً در آنجا نابود خواهد شد. نگهبانان منزل حضرت بهاءالله را در ادرنه محاصره کردند و تمام خانواده و پیروان ایشان را برای بازجویی بردند. به آنها اطلاع دادند که بعضی از آنها به عکا فرستاده خواهند شد و دیگران ـ از جمله میرزا یحیی ـ به قبرس خواهند رفت. بعضی از کنسولهای قدرتهای خارجی که تحت تاثیر حضرت بهاءالله و شخصیت پاک و کامل پسر ایشان، حضرت عبدالبهاء قرار گرفته بودند، به ایشان پیشنهاد کردند که از طرف ایشان پا در میانی کنند. حضرت بهاءالله «با اظهار مرحمت و ابراز عنايت از قبول اين درخواست جدّاً امتناع ورزيدند


ورود به گالیپولی : حضرت بهاءالله و حدود ٧٠ نفر تبعیدی در مسیر عکا، در مرداد ١٢٤٧هجری شمسی (آگست ١٨٦٨میلادی) سه شب را در گالیپولی ماندند. به حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان دستور داده بودند به عکا بروند، ولی بقیۀ تبعیدیان داوطلبانه همراه ایشان رفتند. حضرت بهاءالله به همراهان خود اعلام کردند که خطرات و امتحانات بیشتری در انتظار آنها است و به آنها گفتند که اگر می خواهند خودشان را حفظ کنند، باید به سرعت به مکانهای دیگری بروند. گروه تبعیدیان این هشدار را نپذیرفتند و تصمیم گرفتند مولایشان را ترک نکنند  .
 

 عکس : گالیپولی، در عکسی از زمان اخیر

حضرت بهاءالله به ارض اقدس می رسند
در نیمۀ قرن سیزده هجری، عکا پایان دنیا بود و مقصد نهایی ِ بدنام ترین قاتلان، راهزنان و دشمنان سیاسی امپراطوری عثمانی. عکا شهری بود که دورش دیوار کشیده بودند، با کوچه های کثیف، خانه های خراب و نمدار، و هوایی که می گویند از شدت کثیفی به گونه ای بود که هر پرنده ای از فراز شهر می گذشت مرده به زمین می افتاد. مقامات مسئول انتظار داشتند که حضرت بهاءالله و همراهان ایشان به سرعت در این شهر ِ زندانی نابود شوند.


شهر زندانی عکا
پس از اقامت کوتاهی در ازمیر، اسکندریّه و حیفا، حضرت بهاءالله و پیروان ایشان مجبور شدند هشت ساعت دیگر سختی را تحمل کنند تا از خلیج عکا (که امروزه به خلیج حیفا معروف است) بگذرند. دختر حضرت بهاءالله، بهائیه خانم، بعدها آن سفر را این چنین توصیف فرمود: «گرما...مقاومت ناپذیر بود. ما را در یک کشتی بادبانی گذاشتند. نه بادی می وزید و نه در برابر اشعه های سوزان خورشید پناهی داشتیم. با این وضع هشت ساعت کمالِ سختی را تحمل کردیم و سرانجام به عکا رسیدیم و این پایان سفر ما بود.» 
 
عکس : منظرۀ عکا از دریای مدیترانه.

رسیدن به دروازۀ سمت دریا
در ١٠ شهریور ١٢٤٧هجری شمسی (٣١ آگست ١٨٦٨میلادی)، گروه تبعیدیان سرانجام به ساحل، در نزدیکی دروازۀ دریایی عکا ـ یکی از دو ورودیِ قلعه ـ رسیدند.
با وجود سختی های سفر و حضور اهالی شهر که در بندرگاه جمع شده بودند تا شخصی را که لقب «خدای اعجام (فارسیان)» را داشت مسخره کنند، حضرت بهاءالله بیانی به این مضمون فرمودند که هنگام ورود، «قومی را یافتیم که با چهره های درخشان به استقبال ما آمدند... و در دستانشان پرچمهای یاری بود... در این هنگام ندا دهنده ندا نمود که پس به زودی خداوند کسی را برمی گزیند که مردم را در سایۀ این پرچمها در آورد.»
مقدّر بود حضرت بهاءالله ٢٤ سال باقی مانده از عمر خود را در عکا و اطراف آن بگذرانند.


«اخرب مُدُن» یا خرابترین شهر
دو ردیف خاکریز در اطراف شهر عکا قرار داشت. حضرت بهاءالله ساکنان آن را «اولاد افاعی» (فرزندان افعی) نامیدند. در محدودۀ دروازه های این شهر هیچ منبع آبی وجود نداشت؛ عکا پر از کک، و مرطوب بود و کوچه‏هایش تنگ و تاريک و کثيف و پيچ در پيچ بودند. حضرت بهاءالله در نامه ای که به سلطان ترک نوشتند، عکا را با بیانی بدین مضمون توصیف کردند: «آن شهر خرابترین شهرهای دنیا و زشت ترینِ آنها از نظر ظاهر، نفرت انگیزترین آنها از نظر هوا و متعفن ترین آنها از نظر آب است. گویی دارالحکومۀ جغد است». 
در گرمای شدید تابستان، حضرت بهاءالله و پیروان ایشان را به زندان بُردند.

حکم سلطان
در راه زندان، گروه تبعیدیان را به مسجد الجزر (Al-Jazzar Mosque) بُردند. وقتی به آنجا رسیدند، حکم سلطان عبدالعزیز قرائت شد. این حکم «نه تنها تبعیدیان را به نفی ابد و تبعید دائمی محکوم می کرد، بلکه حبس شدید آنها را آشکارا اعلام می کرد، و آنها را از معاشرت با یکدیگر یا با اهالی شهر بازمی داشت.»
عکسی جدید از مسجد الجزر در عکا.

گروه تبعیدیان را به زندان می برند
حضرت بهاءالله و بقیۀ تبعیدیان پس از عبور از کوچه های تنگ و تاریک و کثیف عکا، از پله های زندان بالا رفتند و وارد زندان شدند. گروهی از خانواده و پیروان حضرت بهاءالله که حدود ٧٠نفر می شدند، همراه حضرت بهاءالله در قلعۀ عکا زندانی شدند. مقدّر بود که آنها بیش از دو سال در این مکان بمانند. وقتی تبعیدشدگان به قلعه رسیدند، ابتدا آنها را به اتاقهای نزدیک میدان سربازخانه بردند. کف یکی از اتاقها از گِل پوشیده بود؛ گرما و رطوبت، همراه بوی بد و تعفّن زندان آن چنان بر بهائیه خانم غلبه کرد که ایشان از حال رفت.
«منبعی هم که در حياط قشله قرار داشت آبش بدرجه ای شور و کثيف بود که احدی را امکان نوشيدن نبود. سه رغيف نان سياه و شور برای هر يک از مسجونين تخصيص داده شده بود که بعداً اجازه دادند تحت نظر محافظين ببازار رفته بدو قرص نان ديگر که بالنّسبه قابل اكل باشد تبديل نمايند [برای این کار نگهبانان زندانیان را به بازار می بردند] سپس مؤونۀ نقدی قليلی دربارۀ آنها مقرّر گرديد که بجای نان تأديه ميکردند. در همان اوائل دخول بسجن جميع مظلومين باستثنای دو نفس كلّ مريض و عليل و ملازم بستر گرديدند و در آن هوای گرم و کثيف به تب و اسهال شديد مبتلا شدند ...»
حضرت بهاءالله و همراهان ایشان را سرانجام به سلولهایشان در بخش شمال غربی قلعه بردند و زیر نظر گرفتند، بخشی که شوم و ترسناک، داغ و نامهربان بود.
حضرت بهاءالله دربارۀ سختی هایی که در کنار همراهان خود، در زندان عکا تحمل کردند، بیانی فرمودند که مضمون آن چنین است:
«به جز خدای عزیز علیم، هیچ کس از آنچه بر ما وارد شده آگاه نیست... از اوّل دنيا تا حال چنين ظلمی ديده نشده و شنيده نگشت.»



 پلکان و ورودی زندان عکا.
عکس امروزی از ورودی قلعۀ عکا که تعمیر شده است.
عکس : درون سلول محل سکونت حضرت بهاءالله.
تضییقات و محدودیتها اندکی کم می شود
اولین ماه های زندان سخت و پر از محدودیت بود، چون نگهبانان در اجرای فرمان سلطان خیلی سخت گیر بودند. حضرت بهاءالله به شدت تحت نظر بودند و ایشان را واقعاً از بقیه جدا نگه داشته بودند. اگرچه حتی یک کلمه از حکم تغییر نکرده بود، اما به تدریج مقامات مسئول رفتارشان را با زندانیان بهائی خود تغییر دادند. توجه حضرت عبدالبهاء نسبت به بیماران و رفاه زندانیان، و نیز رفتار و نجابت حضرت بهاءالله، چنان مسئولان را تحت تاثیر قرار داد که آنها بعضی از محدودیتها را کم کردند.
پیروان حضرت بهاءالله به زیارت عکا می آیند
وقتی خبر ورود حضرت بهاءالله به عکا در ناحیه منتشر شد، بسیاری از پیروان ایشان از مناطق دیگر، با پای پیاده از صدها کیلومتر فاصله، عازم عکا شدند تا ایشان را زیارت کنند. معمولاً به آنها اجازۀ ورود به محدودۀ شهر را نمی دادند و مجبور می شدند به یک لحظه نگاه به ایشان در حالی که پشت پنجره ای در دوردست ایستاده اند، راضی باشند.
تعدادی از مشتاقان زیارت حضرت بهاءالله اجازۀ ورود به زندان می یابند
با گذر زمان، به دلیل رفتار و شخصیت نجیب و اصیل زندانیان، مخصوصاً حضرت عبدالبهاء، برای مسئولین روشن شد که بهائیان هیچ تهدیدی برای هیچ کس یا چیزی نیستند. حکمران شهر اجازه داد ملاقات کنندگان به زیارت حضرت بهاءالله بیایند. یکی از این زائران بدیعِ ١٧ساله بود، که حضرت بهاءالله نامۀ خطاب به شاه ایران را به او سپردند. بدیع نامه را نزد شاه برد و به او تحویل داد؛ سربازان شاه او را شکنجه کردند و به شهادت رساندند.
یک حادثۀ غم انگیز
در سال ١٢٤٩هجری شمسی (١٨٧٠میلادی)، پسر بیست و دو سالۀ حضرت بهاءالله، میرزا مهدی که لقب غصن اطهر (به مفهوم پاک ترین شاخه) داشت، از نورگیر سقفی زندان سقوط نمود.
عکس : نورگیری که میرزا مهدی از آن سقوط نمود، در این عکس هوایی که در ١٢٩٦ هجری شمسی (١٩١٧میلادی) گرفته شده، دیده می شود. نورگیر مشخص شده است.
درگذشت میرزامهدی
میرزامهدی «هنگام غروب در حالی که بر فراز بام قشله مشی ميفرمود و بروش معهود بتوجّه و مناجات بساحت حضرت معبود مألوف و در دريای اذکار مستغرق بود از غايت جذب از خود بيخود و از ثقبه ای که جهت روشنائی حجرۀ زيرين تعبيه شده بود بزير افتاد و هيكل اطهرش با صندوق چوبی که در همان حجرهء تحتانی قرار داشت تصادم نمود و اعضاء و اضلاع صدمۀ شديد يافت. در اثر اين حادثه پس از مضی بيست و دو ساعت طير روحش بمعارج قدس عليا پرواز نمود...»
فدا نمودن فرزند
میرزا مهدی، هنگام ترک این دنیای فانی، به پدر غمگین خود التماس کرد که جانش به عنوان قربانی پذیرفته شود و زندگی اش فدای افرادی شود که از حضور یافتن در پیشگاه محبوب خود محروم شده اند.
حضرت بهاءالله قلعه را ترک می کنند
کمی پس از درگذشت غصن اطهر، مقامات مسئول به حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان اجازه دادند که به سکونتگاه های دیگری ـ بیت عودی خمّار ـ، درون محدودۀ شهر نقل مکان کنند. بقیۀ تبعیدیان به جاهایی دیگر درون محدودۀ شهر فرستاده شدند.
اگرچه محل اقامت تبعیدیان عوض شد، ولی آنها هنوز در شهر زندانی عکا محبوس بودند. اما در این زمان مردم راحت تر می توانستند حضرت بهاءالله را زیارت کنند.

اقامت در بیت عبّود عکا
بیت عودی خمّار
مکانی که امروزه خانه یا بیت عبّود نامیده می شود، در اصل از دو اقامتگاه تشکیل شده بود که با دیواری از هم جدا شده بودند. وقتی حضرت بهاءالله برای اولین بار به اینجا نقل مکان کردند، ایشان و خانواده شان در بخش شرقی خانه، یعنی خانۀ عودی خمّار، زندگی می کردند. اما خانه به اندازۀ کافی بزرگ نبود تا برای اقامت همه جای کافی داشته باشد. در یک زمان بیش از سیزده نفر باید در یک اتاق می خوابیدند.
حضرت بهاءالله مهمترین کتاب خود، «کتاب مستطاب اقدس» را می نویسند
در سال ١٢٥٢هجری شمسی (١٨٧٣میلادی)، حضرت بهاءالله مهمترین اثر خود را به نام «کتاب مستطاب اقدس» که در بیت عودی خمّار- که امرزه بخشی از بیت عبّود می باشد- نوشته بودند، تکمیل کردند. این کتاب قوانین و مقررات اساسی را که باید پیروان حضرت بهاءالله اجرا کنند، ارائه می کند، و موسسات بهائی را پایه گذاری می کند، و دیدگاه حضرت بهاءالله را دربارۀ پیشرفت تمدن بشری به طور کامل بیان می کند.


دانلود کتاب اقدس با فرمت PDF از لینک زیر:


حضرت بهاءالله بیانی به این مضمون فرمودند: «همانا آنان که از جانب خدا بصیرت و بینش یافته اند، احکام و حدود الهی را علت اعظم برای نظم عالم و حفظ اُمَم می بینند.» 
عکس : اتاق حضرت بهاءالله در بیت عودی خمّار، جایی که کتاب مستطاب اقدس نازل شد
مردم عکا احترام فزاینده ای نسبت به حضرت بهاءالله نشان می دهند
«عظمت و محبّت آن وجود اقدس [حضرت بهاءالله] چنان در قلوب و ارواح نفوذ و رسوخ نموده بود که مردم عكّا صراحتاً اظهار مي داشتند که از برکت وجود طلعت ابهی و يمن قدوم نيّر ملأ اعلی آبهای شور شيرين شده و هوای مکدّر لطافت و طراوت يافته است. اهالی آن وجود مبارک را به القاب فخیمۀ ׳سیِد العظیم׳ و ׳جناب الکریم׳ مي خواندند و مي ستودند و از همين مقدار مي توان ميزان احترام و تکريمی را که نسبت به آن جمال ذوالجلال مرعی مي داشتند استنباط نمود. وقتی يکی از ضبّاط اروپائی که به مصاحبت حکومت اجازۀ تشرّف به ساحت مبارک حاصل نموده بود چنان مسحور عظمت و جلال و هيمنه و وقار آن مليک پر اقتدار گرديد که نزديک آستانه در زانوی ادب بر زمين نهاد ودر نهايت خضوع و خشوع جالس گرديد.» 
از نفرت تا تحسین و احترام
با وجود نفرت و تعصّبی که حضرت بهاءالله هنگام ورود به عکا با آن مواجه شدند، با گذشت زمان تعداد زیادی از اهالی به جمع عاشقان و ستایندگان ایشان پیوستند، با ایشان مشورت می کردند و نظرشان را جویا می شدند، و سعی می کردند آسایش بیشتری برای ایشان فراهم کنند. این گونه بود که الیاس عبّود، صاحب خانۀ مجاور بیت عودی خمّار، دیواری را که دو خانه را از هم جدا کرده بود، از بین برد تا خانۀ مناسب تری برای حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان فراهم کند.
امروزه سکونتگاهی که از ترکیب این دو خانه به دست آمد، بیت عبّود نامیده می شود.
عکس : بیت عبّود.
عکس : منظره ای از بیت عبّود درزمانهای اخیر.
تعداد بیشتری از زائران حضرت بهاءالله از سال ١٢٥٢ تا ١٢٥٦هجری شمسی (١٨٧٣ تا ١٨٧٧میلادی) در بیت عبّود زندگی کردند، و در این مدت تعداد فزاینده ای از زائران و عاشقان برای دیدن ایشان می آمدند.

حضرت عبدالبهاء در مدت زمانی که در عکا بودند، حافظ و حامی پدر محبوب خود بودند. ایشان زائران را برای ملاقات با حضرت بهاءالله آماده می کردند، با مقامات عمومی ملاقات می کردند، امور روزانۀ خانواده را اداره می کردند و برای فراهم کردن بیشترین آسایش ممکن برای بهائیان در عکا، با پشتکار تلاش و فعالیت می کردند. بیشترِ احترامی که نسبت به بهائیان ابراز می شد و مدام افزایش می یافت، نتیجۀ صفات و کمالات همه جانبۀ حضرت عبدالبهاء بود. وقتی حضرت بهاءالله به بخش جلویی خانه نقل مکان کردند، ملاقات زائران وضع مناسب تری پیدا کرد؛ حضرت بهاءالله آنها را در اتاقشان می پذیرفتند. بر خلاف اتاق قبلی شان که در مقابل میدان شهر قرار داشت، این اتاق رو به دریای مدیترانه بود.
حضرت بهاءالله، در حالی که هنوز در خانه ای زندانی بودند و اجازه نداشتند به راحتی در اطراف شهر قدم بزنند، بارها به این ایوان می آمدند تا پیروانشان را که زیر ایوان درکوچه بودند، ببینند و با آنها احوال پرسی کنند یا دریا را تماشا کنند. با این وجود ایشان مدتها آرزو داشتند فضای سبز را ببینند و در محیط طبیعی باشند.
پیروان حضرت بهاءالله سرانجام اجازه یافتند اتاقهایی در شهر بگیرند و با گذشت زمان به شغلهای مختلفی مشغول شدند. بعضی از همراهان حضرت بهاءالله بعد از آزاد شدن از قلعه، در کاروانسرایی در عکا به نام خان عوامید (Khán-i-Avámíd) ساکن شدند. زائران بهائی نیز در اینجا اقامت می کردند.
حمام عمومی
اغلب منازل شخصی در عکا حمام نداشتند، بنابراین مردم به حمام های عمومی می رفتند. این حمامها علاوه بر رفع نیاز به پاکیزگی، محل اجتماع شهروندان نیز به شمار می آمد. حضرت بهاءالله در سالهایی که پشت دیوارهای شهر عکا زندانی بودند، گاهی اجازه داشتند به حمام عمومی بروند.
عکس : حمام عمومی بزرگ عکا که حضرت بهاءالله گاهی همراه یک نگهبان به آنجا می رفتند.
تقاضای حضرت بهاءالله برای تعمیر کانال آب (آبگذر)
مردم عکا وقتی بیشتر جذبِ حضرت بهاءالله شدند، اغلب برای مشورت نزد ایشان می آمدند. در یکی از این ملاقاتها، حکمران شهر از حضرت بهاءالله پرسید که آیا می تواند خدمتی به ایشان بکند. حضرت بهاءالله خواستند کانال آب قدیمی و کهنه ای که زمانی آب گوارا و شیرین را به شهر می آورد، دوباره ساخته شود و قابل استفاده گردد. حکمران به سرعت این کار را شروع کرد و به زودی دوباره آب آشامیدنی فراهم شد.
عکس : کانال آبی که آب را به عکا می آورد در حدود سال ١١٩٤ هجری شمسی (١٨١٥میلادی) ساخته شد. این کانال به جای کانال قدیمی تری که توسط ناپلئون تخریب شده بود، ساخته شد. هنگام ورود حضرت بهاءالله به شهر این کانال خراب شده بود و احتیاج به تعمیر داشت.
خارج از دیوارهای شهر
احترام نسبت به حضرت بهاءالله به اندازه ای بود که بعد از مدتی مقامات محلی گفتند ایشان آزاد هستند از شهر خارج شوند. حضرت عبدالبهاء برای امتحان این گفته، در اواخر بهار سال ١٢٥٦هجری شمسی (١٨٧٧میلادی)، از صاحبان بیشۀ صنوبری در نزدیکی قصر بهجی، در خارج از شهر عکا اجازه گرفتند ضیافتی برای اشخاص برجستۀ شهر برگزار کنند. وقتی آنها دعوت میهمانی حضرت عبدالبهاء را پذیرفتند، واضح شد که دستور نگه داشتن حضرت بهاءالله در محدودۀ شهر دیگر اجرا نخواهد گردید، اگرچه این دستورهیچ گاه به طور رسمی لغو نشد.
محدودیتها و تضییقات برطرف می شوند
بعد از مهمانی که حضرت عبدالبهاء در نزدیکی بهجی برگزار کردند، حکمران عکا تایید کرد که حضرت بهاءالله آزاد هستند که در خارج از محدودۀ شهر زندگی کنند. اگرچه در ابتدا حضرت بهاءالله میل نداشتند از این اجازه استفاده کنند، ولی سرانجام ایشان را ترغیب کردند که شهر را ترک کنند و به قصر مزرعه بروند.
حضرت بهاءالله حصار شهر را ترک می کنند
حضرت بهاءالله در سال ١٢٥٦هجری شمسی (١٨٧٧میلادی)، بعد از ٩ سال حبس دائمی در محدودۀ شهر عکا، آن شهر زندانی را ترک فرمودند.
عکس : منظره ای از دروازۀ شهر از بیرون دیوارهای شهر


ورود به مزرعه
حضرت عبدالبهاء موفق شدند خانه ای به نام مزرعه را که در حدود شش کیلومتری شمال عکا قرار داشت، اجاره کنند. این خانه همان جایی بود که حضرت بهاءالله پس از ترک دیوارهای شهر زندانی در اواسط خرداد ١٢٥٦هجری شمسی (اوایل ژوئن ١٨٧٧میلادی) به آن نقل مکان کردند. مقدّر بود ایشان دو سال در این خانه زندگی کنند.
 
عکس : قصر مزرعه.
خانه ای در حومۀ شهر
حضرت بهاءالله پس از سالها محدودیت شدید در شهر زندانی عکا، در مزرعه شادی عظیمی یافتند. در لوحی، با زبان و لحنی شادمان منظرۀ دریا را در یک طرف و تپّه های جلیل را در سمت دیگر توصیف می کنند و از دلربایی درختان پر از پرتقال صحبت می کنند و پرتقالها را به گلوله های آتش تشبیه می کنند.
عکسی هوایی از روستای مزرعه که قصر محل زندگی حضرت بهاءالله را نشان می دهد. دریای مدیترانه در دوردست است.
مزرعه و اطراف آن
خود ِ خانه ساختمانی سنگی با طرح ساده بود که در میان باغها واقع شده بود. بهترین منظره به سمت شرق و تپّه های جلیل بود.
عکس : منظرۀ قصر مزرعه از شرق.
قصر مزرعه
حضرت بهاءالله با اعضای خانواده و منشیان خود در این خانه زندگی می کردند. حضرت عبدالبهاء و خواهرشان، بهائیه خانم در شهر زندانی عکا ماندند ولی مکرّراً برای ملاقات به مزرعه می آمدند.
عکس قصر مزرعه، منظره از سمت شرق.

حضرت بهاءالله زائران خود را در منزل خود می پذیرند
آزادی زندگی در مزرعه به حضرت بهاءالله اجازه داد که با زائرانی که از سرتاسر امپراطوری عثمانی و فراتر از آن برای دیدن ایشان می آمدند، ملاقات کنند.
عکس : اتاق پذیرایی در قصر مزرعه، جایی که حضرت بهاءالله اغلب مهمان می پذیرفتند.
حضرت بهاءالله در مدت اقامت در قصر مزرعه، الواح بسیاری به افراد مختلف نوشتند که توسط بهائیان مورد اعتماد برای آنها برده می شد. ایشان مدت دو سال در مزرعه اقامت داشتند.


دیدار با زائران در باغ رضوان(بهشت)

باغ رضوان

حضرت عبدالبهاء در سال ۱۲۵۴هجری شمسی (١٨٧٥میلادی) باغ رضوان، واقع در خارج شهر عکا، را اجاره کردند و برای استفادۀ حضرت بهاءالله آماده اش ساختند. حضرت بهاءالله در بخش باقیماندۀ عمرشان بارها از این باغ دیدن کردند.
عکس : ورودی باغ رضوان.

«جزیرة الخضراء» (جزیرۀ سرسبز)
در دو طرف این باغ آب جاری بود. این بود که حضرت بهاءالله به آن «جزیرة الخضراء» می گفتند. درست در زیر بعضی از نیمکتها، از جمله نیمکتی که حضرت بهاءالله از آن استفاده می کردند، آب جاری بود.وقتی حضرت بهاءالله به باغ رضوان آمدند، اغلب زیر درخت توت، در نزدیکی آب روان می نشستند و از زیبایی طبیعت مسرور می شدند.
عکس : گلدانهای گـُل روی زمین، مکان نیمکتی را نشان می دهند که حضرت بهاءالله اغلب هنگام بازدید از باغ روی آن می نشستند. رود در زمینۀ تصویر دیده می شود.

در باغ رضوان
حضرت بهاءالله در یکی از نامه هایشان به جلوه ای وحیانی که در باغ رضوان برایشان حاصل شد، چنین اشاره می کنند:
«روزی از روزها قصدِ جزیرۀ خضرای خود را نمودیم، پس چون وارد شدیم رودهای آن را دیدیم که جاری بودند، درختهای آن را دیدیم که پیچ در پیچ بودند و خورشید در میان درختها می رقصید. به راست توجه کردیم، دیدیم آنچه را که قلم از ذکر آن و ذکر آنچه چشم مولی الوری در آن مقام الطف اشرف مبارک اعلی مشاهده کرد، عاجز است. بعد به سمت چپ رو کردیم، طلعتی از طلعات فردوس اعلی را مشاهده کردیم که بر ستونی از نور ایستاده بود و به بلندترین ندا فرمود ای اهل زمین و آسمان، جمال و زیبایی مرا و نور و ظهور و اشراق مرا ببینید، به خداوند حق سوگند که من امانت و ظهور آن و حُسن آن هستم و اجر هر کسی هستم که به آن تمسّک جُست و شأن و مقام آن را دانست و به ذیل آن تشبث جست. من زینت کبری هستم برای اهل بهاء و طراز عزّت هستم برای هر کسی که در ملکوت انشاء است و سبب اعظم هستم برای ثروت عالم و افق اطمینان هستم برای اهل امکان. اینچنین نازل کردیم برای تو آنچه را که بندگان را به مالک ایجاد نزدیک می کند.» (مضمون) 
باغ و ساختمان کوچک آن، مکانی بود برای آسایش حضرت بهاءالله از مشغله های روزانۀ خانواده، همراهان و زائرانی که برای دیدار ایشان همچون سیل سرازیر می شدند. کلمۀ «رضوان» به معنای «بهشت» است.
عکس : خانه ای که حضرت بهاءالله هنگام بازدید از باغ رضوان در آن اقامت می کردند. رود در بخش جلویی عکس دیده می شود.
اتاق حضرت بهاءالله در باغ رضوان
در یک دوره، حضرت بهاءالله به مدت ٩ روز در باغ رضوان ماندند و با گروه های زائران که هر روز از عکا برای دیدن ایشان می آمدند، ملاقات کردند.
عکس رنگی شدهء درون خانه ای که حضرت بهاءالله اغلب هنگام بازدید از باغ رضوان شب را در آنجا می گذراندند.

مکانی که زائران به زیارتش می آیند
در سال ١٢٦٠هجری شمسی (١٨٨١میلادی)، باغ رضوان برای حضرت بهاءالله خریداری شد. هنوز زائران برای دعا و تفکّر به خانۀ کوچک آنجا می روند.

اقامت در قصر بهجی

حضرت بهاءالله به بهجی نقل مکان می کنند
در سال ۱۲۵۸هجری شمسی (١٨٧٩میلادی)، حضرت عبدالبهاء قصری را که عودی خمّار در نزدیکی عکا ساخته بود، اجاره کردند. این قصر بهجی (به معنی سرور و شادی) نام داشت و مقدّر بود که در دوازده و نیم سال باقیماندۀ زندگی حضرت بهاءالله در این جهان فانی، خانۀ ایشان باشد.
عکس تاریخی از قصر بهجی جایی که حضرت بهاءالله آخرین سالهای زندگی خود را بر این کرۀ خاکی، در آن گذراندند.

حضرت بهاءالله بیشتر و بیشتر شناخته می شوند. این قصر مکانی که حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان برای ملاقات با مهمانان و دوستان لازم داشتند، فراهم کرد. با ادامه یافتن رشد دین حضرت بهاءالله در مناطقی فراتر از ایران و امپراطوری عثمانی، این افراد می آمدند تا حضرت بهاءالله را ملاقات کنند.

«قصر رفیع»
حضرت بهاءالله قصر بهجی را به عنوان «قصر رفیع» توصیف کرده اند و نیز مقامی که خداوند آن را منظر اکبر برای بشر قرار داده است. حضرت بهاءالله آخرین اثر بزرگ دورۀ پیامبری خود، لوح ابن ذئب را در زمانی که در قصر بهجی بودند، نوشتند.
«به نام خداوند فرد واحد مقتدر علیم حکیم، ستایش مخصوص خدایی است که باقی بدون فنا است، دائم بدون زوال و نابودی است، قائمی است که تغییر و تبدیل نیابد، اوست که به قدرتش رهبر است و به آیاتش ظاهر است و به اسرارش باطن است. اوست که به امرش رایت کلمۀ علیا در ناسوت عالم آفرینش بلند شد و پرچم ’ آنچه کند او کند‘ بین مردم برافراشته شد.»
عکس : منظره ای امروزی از قصر، از سمت جنوب. جامعۀ بهائی دهه های زیادی صرف زیباسازی ساختمانها و زمینهایی که حضرت بهاءالله سالهای پایانی زندگی دنیوی خود را در آن گذراندند، کرده است.
عکس : قصر بهجی در شب.

نقش و نگاری پیشگویانه
سازندۀ اصلی قصر بهجی، در سال ١٢٤٩هجری شمسی (١٨٧٠میلادی) نقشی به زبان عربی بالای در قرار داده است که بر روی آن نوشته شده است: «سلام و درود بر این قصر باد که با گذشت زمان بر شکوه و جلال آن افزوده می شود. در آن شگفتی ها و غرایب متعدّد یافت می شود و قلمها از توصیف آن عاجزند.» 
دستور زندانی بودن حضرت بهاءالله در عکا هیچ گاه فسخ نشد. حضرت بهاءالله دربارۀ ایامشان در بهجی می فرمایند:«به راستی مي گويم که بدترين حبس مبدّل به جنّت عدن شد.» 
حضرت بهاءالله در زمان اقامت در بهجی، تعالیمشان را توضیح دادند و الواح و نامه هایی به بخشهای مختلف دنیا فرستادند. در آنها به اساسی ترین تعلیم اجتماعی ایشان یعنی وحدت و یگانگی نوع بشر اشاره شده بود. تمام تعالیم اجتماعی دیگر حضرت بهاءالله وسایلی هستند برای دستیابی به اتحاد عملی نوع بشر و حفظ آن، تا مردم بتوانند به هدف از آفرینش دست یابند و به نحوی مسالمت آمیز یک تمدن همواره در حال پیشرفت بسازند.
حضرت بهاءالله تعالیم روحانی مهم را که در ادیان قبل یافت می شوند، تجدید کردند و مهمترین این تعالیم روحانی، نیاز به شناخت پیامبر خدا و پیروی از تعالیم او در دورۀ ظهور او می باشد.
«در حقوق امین باش»
حضرت بهاءالله در یکی از مشهورترین الواح خود در این دوران بیانی به این مضمون می فرمایند:
«هنگام نعمت بخشنده باش و در نبودش شاکر باش و در حقوق امین باش و در چهره گشاده رو باش و برای فقرا گنج باش و برای ثروتمندان اندرزگو باش و برای نداکننده پاسخ گو باش و در وعده وفادار باش و در کارها منصف باش و در جمع ساکت باش و در قضاوت عادل باش و برای انسان فروتن باش و در تاریکی چراغ باش و برای غمها گشایش باش و برای تشنه دریا باش و برای غمگین پناه باش و برای مظلوم یاور و پشت و پناه باش و در اعمال پرهیزگار باش و برای غریب وطن باش و برای مریض شفاء و درمان باش و برای پناهنده پناهگاه باش و برای کور چشم باش و برای ره گم کرده و آواره راه باش و برای چهره ی راستی زیبایی باش و برای پیکرِ امانت زینت و زیور باش و برای خانۀ اخلاق سقف باش و برای جسدِ عالم روح باش و برای لشکریان عدل پرچم باش و برای افق و کرانۀ خیر نور باش و برای زمین پاک نم نمِ باران باش و برای دریای علم کشتی باش و برای آسمانِ کرم و بخشش ستاره باش و برای سَرِ حکمت تاج باش و برای پیشانیِ روزگار سپیدی و روشنی باش و برای درختِ فروتنی و بردباری میوه باش.» 
حضرت بهاءالله از ایوان قصر نگاه می کردند تا پسر عزیز و گرامی شان، حضرت عبدالبهاء، را ببینند که از عکا می آیند. حضرت بهاءالله به حضرت عبدالبهاء «سرکار آقا» و «غصن اعظم» می گفتند و ایشان را به عنوان مرکز عهد و میثاق خود و جانشین خود و رئیس و رهبر امر بهائی تعیین کردند.

ایّام بهجی

حضرت بهاءالله با نهایت سادگی در بهجی، میان خانواده، پیروان و زائرانشان زندگی کردند. ایشان مهمانان موقعیتی و ضمنی نیز داشتند. یکی از این مهمانان پروفسور ادوارد گرانویل براون انگلیسی بود. او یکی از معدود غربیانی بود که حضرت بهاءالله را زیارت کرد.
عکس : تالار مرکزی طبقۀ بالای قصر بهجی. پس از تعمیر قصر در دهۀ ١٣٠٩هجری شمسی (١٩٣٠میلادی)، شوقی ربانی، نوۀ فرزند حضرت بهاءالله و ولی امر بهائی، اثاثیه را در مکانهای مناسب قرار داد.

ملاقات پروفسور براون با حضرت بهاءالله

در سال ١٢٦٩هجری شمسی (١٨٩٠میلادی)، پروفسور ادوارد گرانویل براون، از دانشگاه کمبریج، طی چهار مصاحبۀ پی در پی با حضرت بهاءالله ملاقات کرد. پروفسور براون دربارۀ اولین دیدارش می نویسد: «جمالی را که مشاهده نمودم هرگز فراموش ننمايم هر چند که از عهدۀ توصيف بر نيايم. آن چشمان نافذ گوئی تا اعماق روح و ضمير را ميخواند و قدرت و عظمت بر جبين مبينش نمودار ... مپرس در حضور چه کسی ايستاده‌ام، چه سر تعظيم بآستان کسی فرود آورده‌ام که محلّ پرستش و محبّتی است که پادشاهان حسرت ميبرند و سلاطين غبطه ميخورند.»
در آن ملاقات حضرت بهاءالله فرمودند:
«آيا اگر تمام اقوام و ملل در ظلّ يک ديانت درآيند و جميع مردمان مانند برادر شوند روابط محبّت و يگانگی ميان ابناء بشر استحکام يابد و اختلافات مذهبی از ميان برود و تباين نژادی محو و زائل شود چه عيب و ضرری دارد ... بلی البتّه چنين خواهد شد . اين جنگهای بی‌ثمر و منازعات خانمانسوز منتهی شود و صلح اکبر تحقّق يابد... فخر از آنِ آن کس نیست که وطن را دوست دارد بلکه از آن ِ کسی است که عالم را دوست دارد.»


حیفا
در دهۀ ١٢٤٠هجری شمسی (١٨٦٠میلادی)، اعضای جمعیت معبد به حیفا نقل مکان کردند. این گروه ِ دینی اهل آلمان بودند و عموماً معبدیان نامیده می شدند. آنها معتقد بودند حضرت مسیح به زودی به کوه کرمل بازخواهد گشت. بنابراین به ارض اقدس آمدند تا منتظر ورود او باشند.
 
این عکس چاپی حیفا را در حدود سالهای ١٢٦٢ و ١٢٧٠هجری شمسی (١٨٨٣و ١٨٩١میلادی) نشان می دهد، یعنی زمانی که حضرت بهاءالله سه بار از آنجا دیدن کردند.

«پروردگار نزدیک است - ١٨٧١»
در حیفا، معبدیان خانه هایشان را در کوهپایۀ کوه کرمل ساختند. آنها معتقد بودند عیسی مسیح در آنجا ظاهر خواهد شد. نقشی به زبان آلمانی بر پنجرۀ یکی از خانه ها وجود داشت که معنایش این بود: «پروردگار نزدیک است - ١٨٧١» (مطابق با سال ١٢٥٠هجری شمسی. حضرت بهاءالله در سفرشان به عکا در سال ١٢٤٧هجری شمسی (١٨٦٨میلادی)، توقّف کوتاهی در حیفا داشتند و دوباره سه مرتبه بین سالهای ١٢٦٢و ١٢٧٠ از حیفا بازدید کردند. در یکی از بازدیدهایشان چادر خود را در نزدیکی این خانه برپاکردند.
عکس : یکی از خانه های معبدیان در حیفا از نزدیک. نقش آلمانی بالای پنجره به معنی «پروردگار نزدیک است - ١٨٧١» می باشد.

حضرت بهاءالله در کوه کرمل
حضرت بهاءالله در مدت بازدیدشان از حیفا، درمکانهای مختلفی، از جمله در این نقطه در کوهپایۀ کوه کرمل اقامت کردند. ایشان همچنین از غار ایلیای پیغمبر دیدن کردند؛ قرنها پیش، یک فرقۀ مسیحی در این غار صومعه ای ساخته بودند و انتظار داشتند که حضرت مسیح، وقتی با شکوهِ پدر باز می گردد، با حضور مبارکش آنجا را متبرّک سازد.

زیارت کوه مقدس خدا
کوه کرمل که در کتب مقدس دینی و آثاری به قدمت سال ١٦٠٠ قبل از میلاد مسیح، به «کوه مقدس» توصیف شده است، در نبوّات و پیش گویی ها نیز ذکر شده است و اشعیای نبی آن را ستوده است:
«بیابان و زمین خشک شادمان خواهد شد و صحرا به وجد آمده، مثل گُل سرخ خواهد شکفت. شکوفۀ بسیار نموده با شادمانی و ترنّم شادی خواهد کرد. شوکت لُبنان و زیبائی کَرمل و شارون به آن عطا خواهد شد. جلال یَهُوَه و زیبائی خدای ما را مشاهده خواهند نمود.» (
حضرت بهاءالله مکانی را که باید جسد مطهّر حضرت باب دفن شود، نشان می دهند
حضرت بهاءالله در زمان بازدید از کوه کرمل در سال ١٢٧٠هجری شمسی (١٨٩١میلادی)، نزدیک حلقه ای از درختان سرو ایستادند و مکانی را که باید آرامگاه حضرت باب ساخته می شد به حضرت عبدالبهاء نشان دادند.
باقیمانده های مطهّر جسد حضرت باب، از زمان اعدام ایشان در سال ١٢٢٩(١٨٥٠م) با احتیاط در ایران مخفی نگه داشته شده بود. در سال ١٢٧٨(١٨٩٩م)، با راهنمایی حضرت عبدالبهاء، آن باقیمانده ها را به ارض اقدس آوردند. در سال ١٢٨٨(١٩٠٩م) حضرت عبدالبهاء آرزوی پدرشان را برآورده ساختند و آن باقیمانده ها را در آرامگاه نهایی شان در کوه کرمل قرار دادند.
مقام اعلی، آرامگاه حضرت باب
مقام اعلی در کوه کرمل، دومین مکان مقدس برای بهائیان است و هر ساله صدهاهزار نفر به زیارت آن می آیند.
عکس : آرامگاه تکمیل شدۀ حضرت باب و باغهای آن. حلقۀ درختان سرو، جایی که حضرت بهاءالله ایستادند، در سمت راست آرامگاه دیده می شود.

لوح کرمل
حضرت بهاءالله در آخرین بازدید از حیفا در سال ١٢٧٠هجری شمسی (١٨٩١میلادی)، چادر خود را در نزدیکی صومعۀ کرملی برپا کردند و اولین بخش از لوح کرمل را نوشتند. لوح کرمل سند تأسیس مرکز اداری و روحانی جامعۀ جهانی بهائی است.
این لوح با اعلانی رسمی آغاز می شود که مضمون آن چنین است:
«خوشا این روزی که در آن نفحات رحمان در امکان وزید، خوشا این روز مبارکی که قرنها و اعصار با آن برابری نمی کند، خوشا این روزی که در آن وجه قدم به مقامش توجّه نمود، در آن هنگام اشیاء و فراتر از آن ملأ اعلی ندا کردند ای کرمل، فرود آی، چه که وجه خداوند مالک ملکوت اسماء و آفریدگار سماء به سوی تو روی نمود.» (
عکس : نقطه ای در نزدیکی مکانی که حضرت بهاءالله لوح کرمل را نوشتند.

تحقّق یافتن وعده های مذکور در لوح کرمل
با تأسیس مرکز جهانی بهائی، پیش بینی حضرت بهاءالله در مورد دامنه های کوه کرمل به حقیقت پیوست. هم اکنون آنجا قلب جامعۀ جهانی بهائی است، جامعه ای که بیش از پنج میلیون عضو دارد.
عکس : منظره ای از مرکز جهانی بهائی در کوه کرمل، حیفا.

درگذشت حضرت بهاءالله

در ساعات اولیۀ ٩ خرداد ١٢٧١هجری شمسی (٢٩می ١٨٩٢ميلادی)، حضرت بهاءالله در قصر بهجی به ملکوت صعود نمودند. بعد از ٩ روز وصیت نامۀ ایشان گشوده شد. در وصیت نامه، حضرت عبدالبهاء به عنوان جانشین حضرت بهاءالله و رئیس و رهبر دین بهائی تعیین شده بودند. این اولین بار در تاریخ است که بنیان گذار یک دینِ جهانی آشکارا اعلان داشته که مردم پس از مرگ ایشان، باید از چه کسی پیروی کنند. این اعلان جانشین، شرط اساسی «عهد و میثاق حضرت بهاءالله» است. این عهد و میثاق است که دین بهائی را قادر ساخته بیش از یک قرن، حول یک مرجع و محور یگانه متّحد باقی بماند.
عکس : اتاقی که حضرت بهاءالله در سال ١٢٧١هجری شمسی (١٨٩٢ميلادی) در آن از دنیا رفتند.
کمی پس از درگذشت حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء پیامی به این مضمون فرستادند:
«شمس حقيقت نيّر اعظم از افق امکان غروب و از مشرق لا مکان طلوع فرمود و باين ندای الهی خطاب به احبای ثابت راسخ خود در کتاب اقدس نطق ميفرمايد که ’ ای اهل زمین، هنگامی که خورشید جمال من غروب کرد و آسمان هیکل من پنهان گشت، مضطرب نشوید، به یاریِ امرم و اعلاء کلمه ام بین عالمیان برخیزید.‘»

مقدّسترین مکان
درست پس از غروب روزی که حضرت بهاءالله به ملکوت صعود نمودند، ایشان را در اتاقی ساده در خانه ای مجاور قصر بهجی به خاک سپردند. حضرت عبدالبهاء و پس از ایشان شوقی ربّانی، ولی امر بهائی، با عشق و دقت فراوان، باغهای اطراف آرامگاه را تزیین کردند.
برای بهائیان اینجا مقدسترین مکان روی کرۀ زمین است، آنها هر روز به سمت این مکان نماز می خوانند. زائران از هر گوشه و کنار کرۀ زمین به این مکان می آیند تا به حضرت بهاءالله احترام گذارند و دوباره زندگی های خود را وقف اهداف باشکوهی که حضرت بهاءالله برای بشر معین کرده اند، نمایند.
عکس : مسیر منتهی به آرامگاه حضرت بهاءالله.

کلام هدایت گر
«صبحتان را بهتر از شبتان قرار دهید و فردایتان را بهتر از دیروز. برتری انسان در خدمت وکمال است، نه در زینت و ثروت و مال. گفتارتان را از انحراف و کجی، و هوا و هوس مقدس دارید و اعمالتان را از تردید و ریا پاک بدارید. بگو سرمایه های عمرهای گرانبهایتان را در راه مشتهیات نفسانی صرف نکنید و امور را فقط به منافع شخصی خودتان بسنده نکنید.»
عکس: ورودی آرامگاه حضرت بهاءالله.

«به نور اتّفاق منوّر گردید»
«مقصود اين مظلوم از حمل شدائد و بلايا و انزال آيات و اظهار بيّنات اخماد نار ضغينه و بغضا بوده که شايد آفاق افئده اهل عالم بنور اتّفاق منوّر گردد و بآسايش حقيقی فائز و از افق لوح الهی نيّر اين بيان لائح و مُشرق بايد کلّ به آن ناظر باشند ای اهل عالم شما را وصيّت مينمايم بآنچه سبب ارتفاع مقامات شماست بتقوی اللّه تمسّک نمائيد و بذيل معروف تشبّث کنيد براستی ميگويم لسان از برای ذکر خير است او را بگفتار زشت ميالائيد عفا اللّه عمّا سلف از بعد بايد کلّ بما ينبغی تکلّم نمايند از لعن و طعن و ما يتکدّر به الانسان اجتناب نمايند.» (
عکس: آرامگاه حضرت بهاءالله در شب

«ای اهل عالم!»
«ای اهل عالم مذهب الهی از برای محبّت و اتّحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منمائيد نزد صاحبان بصر و اهل منظر اکبر آنچه سبب حفظ و علّت راحت و آسايش عباد است از قلم اعلی نازل شده» 
 حضرت بهاءالله، مجموعه‏ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، لانگنهاين: لجنه نشر آثار امری بلسان فارسی و عربی، ۱۳۷ بديع، ص ۱۳۵.

0 نظرات: