اطلاعاتی در خصوص دین بهاییت

اخبار بهایی و اخبار جامعه بهائیت احکام بهائی آیین بهائی باورهای بهائیون زندانیان بهائی زندانیان بهایی کتب بهائی دانلود آثار بهائی قبله بهاییون قبله بهائیون تقویم بهائی سالنامه بهاییون حضرت بهاء الله حضرت عبدالبهاء شوقی فیس بوک جمهوری اسلامی اعدام خودکشی

آخرين اخبار در خصوص بهاييت در اين وبلاگ

در اين وبلاگ اخبار منتشرشده در فضاي مجازي سريعتر از ديگر سايتها و اپليکيشن ها منتشر مي گردد.

تاريخچه و بيوگرافي بزرگان

کامل ترين تاريخچه بهاييت را از اين وبلاگ بخوانيد

احکام بهايي

احکام در خصوص بهاييت را از قسمت موضوعات مطالعه کنيد

ديانت بهايي

آشنايي کامل با دين بهاييت از طريق اطلاعات مستند درج شده در اين وبلاگ

محبوسين بهايي

آخرين وضعيت محبوسين بهايي و حملات لفظي و يا عملي نظام جمهوري اسلامي به بهاييت در اين وبلاگ

پنجشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۵

بیوگرافی حضرت بهاءالله




 

زمینه
ولادت حضرت بهاءالله و وقایع مرتبط با تولد ظهور جدید الهی در اواخر قرن ١٢ و نیز قرن ١٣هجری شمسی (١٩ میلادی) در دنیای اسلامی ایران و امپراطوری عثمانی رخ داد.کنترل شدید آن دو قدرت مرکزی، در تمام مدت زمان زندگی حضرت بهاءالله، تغییر مکانهای متوالی را بر ایشان تحمیل کرد. این تبعیدها از ایران، کشوری که در آن زمان «فارس» نامیده می شد و زادگاه حضرت بهاءالله بود، آغاز شد

 کودکی حضرت بهاءالله :  بهاءالله لقبی است به معنای «شکوه الهی». حضرت بهاءالله در ٢١ آبان سال ١١٩٦هجری شمسی (١٢نوامبر ١٨١٧میلادی) درطهران، ایران متولّد شدند. ایشان را حسینعلی نام نهادند. پدر آن حضرت یکی از وزیران دولتی ثروتمند به نام میرزا بزرگ نوری بودند. نسل این خاندان به سلسله های بزرگ گذشتۀ امپراطوری ایران می رسد. حضرت بهاءالله در جوانی زندگی شاهانه ای داشتند؛ تحصیلاتشان بیشتر بر خطاطی، سوارکاری، شعر کلاسیک و شمشیربازی متمرکز بود.فرزندشان حضرت عبدالبهاء، دربارۀ کودکی ایشان چنین می فرمایند: «...حضرت بهاءالله از طبقۀ نجبا و اصیل فارس بودند. از همان اوان طفولیت از سایر اطفال متمایز بودند.... در حکمت و هوش و علم جدید ذاتی، فراتر از نفوس هم سن و سال و هم طبقۀ خود بودند. همۀ کسانی که ایشان را می شناختند، از این بلوغ شگفت انگیز متحیّر بودند. آنها معمولاً می گفتند ′چنین طفلی استثنایی زنده نخواهد ماند′ زیرا باور عموم بر آن بود که شگفتی های کودک پیش از موعد او را به کام مرگ خواهد کشید، پیش از آن که او به بلوغ رسد

تجربۀ اولیه : حضرت بهاءالله ضمنِ لوحی، یک نمایش خیمه شب بازی مفصّل را که در کودکی دربارۀ جنگ و توطئه چینی در دربار یک شاه و ثروتها و جواهرات مراجع قدرت دیده بودند، به یاد می آورند. پس از نمایش، حضرت بهاءالله مردی را می بینند که از پشت چادر با جعبه ای زیر بغلش بیرون می آید. حضرت بهاءالله از او می پرسند: «اين جعبه چيست و اين اسباب چه بوده؟» مسئول خیمه شب بازی پاسخ می دهد: «جميع اين اسباب منبسطه و اشيای مشهوده و سلطان و امراء و وزراء و جلال و استجلال و قدرت و اقتدار که مشاهده فرموديد ، الآن در اين جعبه است.» سپس حضرت بهاءلله یادآوری می کنند که:«از آن يوم جميع اسباب دنيا بنظر اين غلام مثل آن دستگاه آمده و می آيد و ابداً بقدر خردلی وقر نداشته و نخواهد داشت...عنقريب جميع اين اشياء ظاهره و خزائن مشهوده و زخارف دنيويّه و عساکر مصفوفه و البسه مزيّنه و نفوس متکبّره در جعبۀ قبر تشريف خواهند برد ، بمثابۀ همان جعبه. و جميع اين جدال و نزاع و افتخارها در نظر اهل بصيرت مثل لعب صبيان بوده و خواهد بود

جوانی حضرت بهاءالله : خانوادۀ حضرت بهاءالله چندین خانه داشتند. یکی از این خانه ها در تاکور در استان مازندران بود.حضرت بهاءالله که فرزند مامور دولتی بانفوذی بودند، برخلاف رسم آن زمان، تحصیلات رسمی نداشتند. با این وجود، تا زمانی که به چهارده سالگی رسیدند، به دانش و کمالات مشهور شدند. ایشان دربارۀ هر موضوعی صحبت می کردند و هر مشکلی که به ایشان ارائه می شد، حل می کردند. در محافل بزرگ مسائل پیچیدۀ دینی را برای علماء توضیح می دادند و آنها با علاقۀ بسیار گوش می دادند.
اوائل بزرگسالی : حضرت بهاءالله، پس از درگذشت پدرشان، شغل وزارتی دولتی را که به ایشان پیشنهاد شده بود، نپذیرفتند. وقتی صدر اعظم از تصمیم حضرت بهاءالله آگاه شد، بیان کرد: «او را به خود واگذارید، چنین مقامی در نظر او بی ارزش است....»

«پدر فقراء و مساکین» : به جای انتخاب کردن یک زندگی پر زور و زر و آسوده، حضرت بهاءالله انرژی خود را وقف مجموعه ای از فعالیتهای بشردوستانه کردند و از این رو در اوایل دهۀ ١٢٢٠به «پدر فقرا و مساکین» مشهور شدند.
عشق به طبیعت : حضرت بهاءالله طبیعت را بسیار دوست می داشتند و بیشتر اوقات خود را در طبیعت می گذراندند. ایشان اظهار داشتند: «عالم صحرا عالم ارواح است و عالم شهر عالم اجسام
اماکن تاریخی بهائی در ارض اقدس، ص۷۱.
  

 پشتیبان پرشور یک دین جدید : در سال ١٢٢٣هجری شمسی (١٨٤٤میلادی)، جوانی به نام سید علی محمد از ایران برخاستند و فرا رسیدن روز بزرگی را که همۀ ادیان در انتظارش بودند، اعلان نمودند. ایشان خود را «باب» نامیدند، که لغتی عربی به معنای «دروازه» است. تعالیم ایشان سرتاسر کشور را به لرزه افکند و به سرعت میان برجسته ترین افراد کشور انتشار یافت. حضرت بهاءالله نگاهی به آثار و نوشته های باب نموده، اعلان فرمودند: «آيا هر کس بحقيقت قرآن نائل باشد و اين کلمات را از طرف خدا نداند از راه عدالت و انصاف برکنار نيست؟
 مطالع الانوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاوری، موسّسۀ چاپ  مرآت، ۱۹۹۱، ص٨٦.
ایشان بلافاصله به گروه فعّالترین پیروان حضرت باب پیوستند.

مجمع تاریخی بدشت : در سال ١٢٢٧هجری شمسی (١٨٤٨میلادی ) در روستای بَدَشت، حضرت بهاءالله مجمعی متشکل از برجسته ترین پیروان حضرت باب یا «بابیان» را میزبانی فرمودند. این مجمع شخصیت مستقل دین بابی را برای بابیان که تعدادشان رو به افزایش داشت، ثابت و محقّـَق ساخت

حضرت بهاءالله در مازندران مورد آزار و اذیت قرار می گیرند : در آمل، واقع در استان مازندران، در سال ١٢٢٧هجری شمسی (١٨٤٨میلادی)، حضرت بهاءالله را به دلیل پیروی از حضرت باب، بازداشت نمودند و چوب و فلک کردند. در واقع ایشان برای ملاقات تعدادی از بابیان که در قلعۀ شیخ طبرسی مورد حمله قرار گرفته بودند به این قلعه می رفتند و در میانۀ راه قلعه به آمل رفته بودند . حضرت بهاءالله در اواخر عمر خود دربارۀ این واقعه می نویسند: «در ايّامي که در سجن ارض ميم (مازندران) بوديم ما را يک يوم به دست علما دادند ديگر معلومست که چه وارد شد
دولت حکم بازداشت حضرت بهاءالله را می دهد : «حضرت باب در سال ١٢٢٩هجری شمسی (١٨٥٠میلادی) شهید شدند و تقریباً همۀ نمایندگان برجستۀ دین ایشان به دست روحانیون متعصّب و گروه های دولتی به شهادت رسیدند. حضرت بهاءالله در آن وقایع هولناک شهید نشدند، اما در سال ١٢٣١، به اشتباه ایشان را به همدستی در سوء قصد به جان شاه متّهم ساختند. ایشان در روستای افجه، در نزدیکی طهران بودند که حکم بازداشتشان صادر شد.
فرار اختیار نکنیم» : زمانی که حکم بازداشت حضرت بهاءالله صادر شد، دوست داران ایشان پیشنهاد کردند که در برابر خشم وزیران شاه که قصد جان آن حضرت را کرده بودند، از ایشان محافظت کنند. امّا حضرت بهاءالله رفتن به مخفی گاه را نپذیرفتند و با مخالفان روبرو شدند.  در روزی آفتابی، در سایۀ خورشید فروزانِ مرداد ماه، حضرت بهاءالله را مجبور کردند که با پای پیاده به زندان طهران بروند. در تمام مسیر به ایشان سنگ می زدند و ناظران هر چه به دستشان می آمد، به سوی ایشان پرتاب می کردند؛ جمعیتی که در آن صحنه ازدحام کرده بودند، به ایشان بدگویی می کردند و تهمت می زدند

 

وحی الهی : در طهران، حضرت بهاءالله در زندانی به نام سیاه چال زندانی شدند. هوای متعفّن، کثیفی و آلودگی و تاریکی و سیاهی سیاه چال مشهور بود. در این زندان بود که حضرت بهاءالله اولین اشاره های وحی الهی را دریافت کردند.  ایشان بعدها بیانی به این مضمون فرمودند: «به راستی من همچون یکی از عباد، بر بستر خود خوابیده بودم. نسائم سبحان بر من مرور نمود و علم وجود را به من تعلیم داد. این از جانب من نیست بلکه از جانب خداوند عزیز علیم است. او مرا امر فرمود که بین زمین و آسمانها ندا کنم. »(با این حال، زمان اعلان عمومی این ظهور هنوز فرا نرسیده بود.


تبعید از ایران<—بغداد1231 : حضرت بهاءالله را پس از چهار ماه حبس در زندان سیاه چال، از وطنشان تبعید کردند و این آغاز ٤٠ سال تبعید، حبس و آزار و اذیت بیشتر بود. حضرت بهاءالله مجبور شدند قبل از بهبود یافتن، و با وجود صدمات و بیماری سخت حاصل از حبس سیاه چال و جراحتهای حاصل از زنجیرهای سنگین که دور گردن ایشان قرار می دادند، سفر را آغاز کنند. ایشان در ابتدا به بغداد رفتند؛ این شهر در آن زمان بخشی از امپراطوری عثمانی بود. از آن پس نیز فرمانروایان ایران و عثمانی با همکاری هم حضرت بهاءالله را تا پایان عمر از محلّی به محلّ دیگر تبعید نمودند.

تبعید در اعماق زمستان : حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان برای مقابله با سختی های سفر سه ماهه به بغداد در زمستان سال ١٢٣١هجری شمسی (١٨٥٣ میلادی) مجهّز نبودند. مسیر حرکت از کوهستانهای پوشیده از برفِ غرب ایران می گذشت. سرپناه نامناسب و لباس و توشه کم، سفر را بسیار مخاطره آمیز می کرد.

حضرت بهاءالله وارد بغداد می شوند : حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان در ١٩ فروردین ١٢٣٢هجری شمسی (٨ آپریل ١٨٥٣میلادی) به بغداد رسیدند. تعداد پیروان حضرت باب که اطراف حضرت بهاءالله جمع می شدند، افزایش می یافت؛ آنها در سخنان حضرت بهاءالله همان روحی را می یافتند که در تعالیم حضرت باب دیده بودند. اصالت شخصیت ایشان، تدبیرهای حکیمانه و عاقلانۀ ایشان، و لطف و محبت ایشان که بر همه می بارید، جامعۀ بابی را احیا نمود.


                                                        عکس : مناظری از عراق قدیم 

خلوت در کوههای کردستان : حضرت بهاءالله، تنها حدود یک سال پس از ورود به بغداد، به سرزمین غیر مسکونی و کوهستانی کردستان مهاجرت کردند و حدود دو سال به تنهایی در آنجا زندگی کردند. ایشان وقت خود را صرفِ تفکر و تامّل دربارۀ اشارات و مفاهیم هدف آسمانی که به آن فرا خوانده شده بودند، نمودند. این دوره یادآور هجرت حضرت موسی به کوه سینا، ٤٠ شبانه روز حضرت مسیح در صحرا، و انزوای حضرت محمد در غار حرا است.
                            عکس : منظرۀ کوهستانهای سلیمانیه که حضرت بهاءالله حدود دو سال در آنجا به سر بردند.

بازگشت به بغداد : در سال ١٢٣٥ هجری شمسی (١٨٥٦ میلادی)، حضرت بهاءالله دوباره به خانواده و بابیان دیگر در بغداد پیوستند. در سایۀ رهبری جدید ایشان مقام و منزلت جامعۀ بابی ترقی کرد و حضرت بهاءالله به عنوان رهبری روحانی در تمام منطقه شهرت یافتند. حضرت بهاءالله تعدادی از مشهورترین آثار خود را در بغداد نوشتند؛ از میان آنها می توان به «کلمات مکنونه»، «هفت وادی» و «کتاب مستطاب ایقان» اشاره کرد. نوشته های حضرت بهاءالله به صورت غیرمستقیم به مقام ایشان اشاره می کرد، ولی هنوز زمان اعلان عمومی فرا نرسیده بود. قهوه خانه های بغداد محلی برای بحث و پرسش های عرفانی، مذهبی و فلسفی فراهم می کردند. حضرت بهاءالله به چنین قهوه خانه هایی رفت و آمد می کردند و پاکی و تنزیه بیان و زیبایی کلامشان مردم زیادی را جذب خود می نمود.

حضرت بهاءالله مأموریت خود را اعلان می کنند : حضرت بهاءالله ده سال در بغداد به سر بردند. حکومت ناصرالدین شاه که می ترسید شهرت فزایندۀ حضرت بهاءالله دوباره آتش اشتیاق عمومی را نسبت به دین جدید در ایران شعله ور سازد، موفق شد مقامات عثمانی را تحت فشار قرار دهد تا ایشان را به نقطه ای دورتر بفرستند.حضرت بهاءالله و همراهان ایشان در فروردین ١٢٤٢هجری شمسی (آپریل ١٨٦٣میلادی)، قبل از ترک بغداد به مقصد استانبول (قسطنطنیه )، به مدت دوازده روزدر باغی در ساحل رود دجله منزل کردند. حضرت بهاءالله به این گروه کوچک از یاران فرمودند که همان موعودی هستند که حضرت باب ـ و در حقیقت تمام ادیان آسمانی دنیا - از آمدنش خبر داده بودند. امروزه، سرورانگیزترین ایّام متبرکه و تعطیلات دینی بهائی عید رضوان است که جشن گرامید
تبعید به استانبول(قسطنطنیه) 1242 : در تاریخ ١٣ اردیبهشت ١٢٤٢هجری شمسی (٣ می ١٨٦٣میلادی)، حضرت بهاءالله از بغداد خارج شدند و به سمت قسطنطنیه (استانبول امروزی)، پایتخت امپراطوری عثمانی، به راه افتادند. خانواده و بعضی از پیروان ایشان در این سفر حضرت بهاءالله را همراهی کردند. مردم بغداد به شدّت شیفتۀ ایشان شده بودند. به گفتۀ شاهدان عینی جمعیت انبوهی از مردم در امتداد جاده جمع شده بودند و و به ایشان احترام می گذاشتند؛ این صحنه احساسات ناظران و تماشاگران بسیاری، ازجمله محقّقان و مأموران دولتی را برانگیخت.

سفر به استانبول : حضرت بهاءالله در بغداد و کردستان مشهور شده بودند، و در تمام مسیر سفر به سمت استانبول، مردم برای دیدن ایشان می آمدند. شوقی ربّانی، که از سال ١٣٠٠ تا ١٣٣٦هجری شمسی (١٩٢١ تا ١٩٥٧میلادی) ولیّ امر بهائی بود، در کتاب «قرن بدیع» چنین می نویسد: در پاره ای از نقاط بافتخار هيكل اقدس ضيافت برپا کردند و ساکنين بسياری از قراء برای تأمين آسايش مهاجرين تمهيد وسائل نمودند و اطعمه و اشربه تهيّه و به محضر مبارک آوردند. اين احساسات و عواطف خاطرۀ ايّام بغداد و احتراماتی که مردم آن مدينه در موارد شتّی نسبت به وجود اقدس ابراز ميداشتند در صفحۀ ضمير مرتسم می ساخت

کاروان به دریای سیاه می رسد : حضرت بهاءالله و همراهان ایشان پس از حدود چهار ماه سفر در شرق ترکیه، سرانجام به سامسون در دریای سیاه رسیدند. پس از چند روز اقامت در آنجا، آنها سوار یک کشتی بخار ترکیه ای شدند و پس از سه روز سفر وارد استانبول شدند.

حضرت بهاءالله به استانبول می رسند : حضرت بهاءالله و خانوادۀ ایشان در روز ٢٥ مرداد ١٢٤٢هجری شمسی (١٦ آگست ١٨٦٣میلادی) از کشتی پیاده و وارد استانبول شدند. مقدّر بود فقط حدود چهار ماه در این شهر بمانند .

عکس : منظره ای از شهر قسطنطنیه (استانبول امروزی)

  دشمنان دوباره ایشان را تبعید می کنند : اگر چه بین مردم استانبول در آن زمان معمول بود که برای دریافت کمکها و طرفداریهای خاص، به اولیای امور هدایای بسیاری دهند، اما حضرت بهاءالله از انجام چنین کاری سرباززدند. دشمنان ایشان توانستند سوء ظن مسئولین را نسبت به ایشان تحریک کنند واین سبب شد که پس از گذشت فقط چهار ماه، ایشان را به ادرنه تبعید کنند. سلطان عبدالعزیز فرمانروای امپراطوری عثمانی، در بحبوحۀ سرمای زمستان، دستور داد حضرت بهاءالله را از استانبول اخراج کنند. حضرت بهاءالله در پاسخ، لوحی (یا نامه ای) به سلطان نوشتند که در آن «وزیرانِ سلطان را به شدت مورد سرزنش و انتقاد قرار دادند، نابالغی و بی کفایتیِ آنها را افشاء نمودند... و به صراحت آنها را نصیحت می کنند که به دارایی های دنیوی خود مغرور نشوند. ...» یکی از مقامات که این لوح را خواند، اظهار داشت که گویی «پادشاهی مقتدر و قهّار خطابی به يکی از چاکران و زيردستان خويش صادر نموده رفتار و کردار او را مورد انتقاد قرار داده باشد  .»
عکس : مسجد آبی در استانبول
 
سفر به ادرنه : سفر زمستانی از استانبول به ادرنه فقط ١٢ روز طول کشید، ولی این سفر در زمستانی سرد انجام شد که سرمایش در بیش از ٤٠ سال بی سابقه بود. عناصر طبیعت نیز علیه حضرت بهاءالله، خانواده و همراهانشان دست به دست هم داده بودند. حضرت بهاءالله دربارۀ این سفر بیانی به این مضمون فرمودند: «ما را به ذلتّی از آن اخراج نمودند که هرگز هیچ ذلتی بر روی زمین با آن مقایسه نخواهد شد... و خانواده و همراهانم لباسی نداشتند که آنها را از این سرمای شدید حفظ کند.» و نیز «کار ما به جایی رسید که چشمان دشمنانمان و فراتر از آنها هر صاحب چشم و بصیرتی بر ما گریست


شرایط پرمخاطره : این سفر اثرات بدی بر سلامتی حضرت بهاءالله و یارانشان داشت. حضرت عبدالبهاء، فرزند حضرت بهاءالله که در آن زمان ١٩ساله بودند، از آن زمان تا پایان عمر در اثر سرمازدگی حاصل از این سفر از درد پا رنج بردند.



ورود به ادرنه : در ادرنه، گروه تبعیدیان دریافتند که وسایلی که برای آنها آماده شده، آنها را در برابر سرمای شدید حفظ نمی کند. حضرت بهاءالله از این شهر با عنوان «سجن بعید» (زندان دور) یاد کردند. در بین مکانهایی که ایشان را مجبور کردند بروند، این شهر بیشترین فاصله را تا ایران داشت - بیش از۲۸۰۰ کیلومتر از زادگاه ایشان.

پیوسته افراد بیشتری به حضرت بهاءالله ایمان می آورند : با وجود شرایط سخت زندگی حضرت بهاءالله و سایر تبعیدیان در ادرنه، تعالیم حضرت بهاءالله به انتشار خود ادامه داد. از قلم حضرت بهاءالله آثار فراوانی خروشانتر از همیشه جاری می شد و پیروان ایشان آن آثار را تا مناطق دور مثل یونان و هند پخش می کردند. یکی از ناظران نوشته است: «شب و روز آيات چون غيث هاطل از سماء مشيّت الهی نازل ميگرديد بدرجه ای که تسويد آنها ممکن نبود.» ( تعدادی منشی روز و شب کار می کردند، ولی از عهدۀ ثبت تمام آنچه حضرت بهاءالله به آنها دیکته می کردند، برنمی آمدند.

عکس العمل مردم : مدت کمی پس از ورود تبعیدیان به ادرنه، بسیاری از اهالی شهر عمیقاً به حضرت بهاءالله جذب شدند. حکمران، مقامات عالی رتبه و رهبران فکری تقاضای ملاقات با ایشان را داشتند و احترام زیادی می گذاشتند. در مواردی که حضرت بهاءالله در کوچه ها راه می رفتند، مردم بی اختیار می ایستادند و در برابر ایشان تعظیم می کردند.
حضرت بهاءالله را مسموم می کنند : یکی از حوادث غم انگیز دورۀ اقامت حضرت بهاءالله در ادرنه، به اقدامات برادر ناتنی ایشان، میرزا یحیی مربوط بود. مقامات شهری و بابیان روز به روز بیشتر به حضرت بهاءالله احترام می گذاشتند و میرزا یحیی آن قدر حسود بود که فردی را مامور کرد ایشان را مسموم نماید. حضرت بهاءالله به شدت بیمار شدند و ماه ها طول کشید تا بهبود یافتند. این حادثه لرزش دستی در ایشان باقی گذاشت که آثارش تا پایان عمر در دست خطهایشان نمایان بود .

عکس : منظره ای جدید از بیت رضا بِیگ که محل اقامت حضرت بهاءالله در ادرنه بود



پنجشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۵

At Least 54 Baha’i Shops Sealed in Last Few Weeks


مغازه-های-بهاییان--765x510 (1)

During three weeks in May 2016, the Office of Public Places in several Iranian cities has sealed at least 54 Baha’i shops in Sari, Urmia, Fereydunkenar, Qaemshahr and Kashan.
According to the Human Rights in Iran blog, in mid-May agents of the Office of Public Places have gone to Baha’i-owned businesses in Sari, Urmia, Fereydunkenar, Qaemshahr and Kashan, and sealed 54 shops in three weeks. The reason for these actions has been the closure of these Baha’i shops during Baha’i religious holidays.
Last year, the Office of Public Places sealed Baha’i shops many times in different cities around the country.
It should be mentioned that many of the recently closed shops had previously been sealed in April of this year, but unsealed shortly after.
The Human Rights in Iran blog has previously reported that at least 46 shops were sealed in cities in northern Iran during a Baha’i religious holiday in the third week of April.
The list of the names of the Baha’is whose businesses were shut down in past three weeks is as follows:
Qaemshahr
1-     Changiz Derakhshanian ‒ toy shop
2-     Bijan Noekhah ‒ toy shop
3-     Nima Meeri ‒ cosmetics
4-     Soheil Hagh Doost ‒ optometry
5-     Behnam Mirzaie ‒ security systems
6-     Bahauddin Samimi ‒ stationery store
7-     Adel Ataeyan ‒ electrician
8-     Fariborz Sanaie ‒ plasticware
9-     Rezvan Mirza Golpour ‒ women’s clothing
10-  Shahin Akbari ‒ ironwork shop
11-  Farzad Sabeti ‒ theater operations
12-  Jalal Ataeyan ‒ cosmetics
13-  Zahra Golabiyan ‒optometry
14-  Koroush Ahmad Zadegam
15-  Sohrab Laghaie
Sari
1-     Mehyar Ghanbari ‒ home security and alarm installation
2-     Arash Mousavi ‒ building and exterior decoration
3-     Peyman Jazabani ‒ carpentry and wood industry
4-     Ehsan Izadi ‒ cosmetics distribution
5-     Kamal Akbari ‒ carpentry
6-     Ghavamudin Sabeti ‒ carpentry
Kashan
1-     Bahman Elahian ‒ optometry
2-     Arash Zabihian ‒ optometry
Fereydunkenar
1-     Sasan Vedaii
2-     Babak Vedaii
3-     Afshin Azadi
Urmia
1-     Dariush Javaherdoust
2-     Siamak Ahmadiyan
3-     Mohammad Ali Derakhti
4-     Farhad Dargahi
5-     Ghorban Najafzadeh
6-     Salim Naghavi
7-     Pardis Payrovi
8-     Erfan Samandary
9-     Rita Latifi
10-  Siamak Abdi
11-  Elham Abdi
12-  Ali Aghdasi
13-  Siavash Abdi
14-  Eynollah Aghdasi
15-  Bonian Maghsoudi
16-  Wahab Moghaddam
17-  Shahab Najafzadeh
18-  Fardin Aghsani
19-  Changiz Shah Mohammadi
20-  Farzad Maboudi
21-  Behzad Dargahi
22-  Navid Morghi
23-  Omid Latifi
24-  Sasan Karimi
25-  Fereydun Aghsani
The names of three other shop owners in Urmia were unknown by the time this report was prepared. These names were obtained from Baha’i News Agency.

دوشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۹۵

بستری شدن نوید خانجانی فعال حقوق بشر زندانی بهایی


به گزارش بازداشت به نقل از هرانا نوید خانجانی فعال حقوق بشر محبوس در زندان رجایی‌شهر کرج در ماه‌های اخیر دچار کاهش وزن شدید، درد در ناحیه پا و ریزش موهای بدن شده است. این زندانی هم اکنون جهت نمونه‌برداری از روده در بیمارستان بستری است اما با این‌حال هنوز از بیماری وی اطلاع دقیقی در دست نیست.

نوید خانجانی فعال حقوق بشر زندانی که در حال حاضر چهارمین سال حبس خود را در سالن ۱۲ زندان رجایی‌شهر کرج سپری می کند، درپی کاهش وزن شدید و عوارض دیگر در بیمارستان بستری است.

یک منبع نزدیک به آقای خانجانی با تایید این خبر گفت: “چند ماهیست که نوید با کاهش شدید وزن و درد در ناحیه پا و همچنین ریزش موهای بدن مواجه بود و بعد از پیگیری و انجام چند آزمایش هفته ی قبل به بیمارستان رفته بود که بنا بدستور پزشک روز گذشته جهت نمونه برداری از روده بستری شده است.”

این منبع در ادامه تاکید کرد: “پزشک بعد از دیدن سوابق پرونده ی دو جراحی قبلی مبنی بر نگرفتن نمونه برداری از کبد در جراحی‌های قبلی که توسط زندان انجام شده بود اعتراض کرده بود.”

منبع نزدیک به آقای خانجانی در مورد نوع بیماری وی هم‌چنین درپایان افزود: “با تمامی این آزمایش‌ها هنوز از بیماریش اطلاع دقیقی در دست نیست.”

نوید خانجانی مسئول سابق کمیته حقوق تحصیل در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر و موسس جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی است که در اسفندماه ۸۸ از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شد و حدود ۲ ماه در زندان به سر برد. وی سپس از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباس به تحمل ۱۲ سال حبس تعزیری و چهارصد هزار تومان جریمه نقدی محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر عینا تایید شد.

اتهامات وی «نشر اکاذیب»، «تشویش اذهان و تبلیغ علیه نظام به واسطهٔ انتشار اخبار و گزارش‌ها و انجام مصاحبه با تلویزیون و رادیوهای بیگانه»، «عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران»، «عضویت در کمیته گزارشگران حقوق بشر» و همچنین «تشکیل گروه جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی» عنوان شده بود.

نوید خانجانی فعال حقوق بشر محبوس در زندان رجایی‌شهر کرج که پیش از این به ۱۲ سال حبس تعزیری محکوم شده بود با اعمال ماده ۱۳۴ و «تجمیع احکام» با کاهش حکم سابق به ۵ سال حبس تعزیری مواجه شد.

یکی از نزدیکان این فعال حقوق بشر درباره پیگیری مرخصی وی گفته بود: “قبلا خود آقای خدابخشی به خانواده اش توصیه کرده بود که به نوید بگویید درخواست مرخصی بنویسد، اوایل نوید مقاومت می کرد ولی بعد از اصرار خانواده درخواست مرخصی کرد ولی گفتند موافقت نشده با این درخواست، درباره اینکه چه کسی موافقت نکرده هم جوابی ندادند.”

به گفته این منبع، به دلیل ضربه هایی که به کمرش خورده و مشکلاتی در ناحیه مهره های چهارم و پنجم، سال ۹۳ مجبور به عمل جراحی شد و هنوز ناچار است مراقب حرکاتش باشد و حتی چندان قادر به ورزش کردن نیز نیست.

نقل خبر از سایت بازداشت

گزارش تازه از شرایط غیر انسانی در بند زنان زندان اوین


 گزارش تازه از شرایط غیر انسانی در بند زنان زندان اوین ، در این بند، بهاییان ،روزنامه‌نگاران، هنرمندان، نوکیشان مسیحی و ...نگهداری می‌شوند
به گزارش بازداشت به نقل از رادیو فردا کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران با انتشار گزارشی جدید، شرایط دست‌کم ۲۵ زندانی سیاسی بند زنان زندان اوین را «غیرقانونی» و «غیرانسانی» توصیف کرده و از «بدرفتاری» زندانبانان با آنها خبر می‌دهد.

در این گزارش تأکید شده که نحوه برخورد با این زندانیان زن نه تنها با تعهدات بین‌المللی ایران مغایرت دارد، بلکه قوانین داخلی جمهوری اسلامی را نیز نقض می‌کند.

اکثر زندانیان زن محبوس در زندان اوین در تیرماه ۱۳۹۱ به زندان‌های رجایی‌شهر در کرج و قرچک در ورامین منتقل شدند و هم‌اینک تنها بین ۲۰ تا ۳۰ زندانی سیاسی و عقیدتی زن در بند نسوان زندان اوین نگهداری می‌شوند.

بند زنان تحت اختیار و نظارت قوه قضائیه ایران است که ریاست آن را صادق آملی لاریجانی بر عهده دارد.

طبق شهادت زندانیان که در این گزارش آمده، زندانیان مکرراً شرایط داخل بند را به قوه قضائیه ایران گزارش داده‌اند اما قوه قضائیه «هیچ اقدامی انجام نداده‌است».

از سال ۱۳۸۴ تاکنون، هیچ‌یک از زیرمجموعه‌های سازمان ملل متحد یا سایر سازمان‌های بین‌المللی ناظر، اجازه دیدار از بند زنان زندان اوین —یا هر بند دیگری در زندان اوین- را دریافت نکرده‌است.

شرایط حاکم بر بند زنان زندان اوین پیش از این نیز اعتراض نهادهای دیگر نظیر کانون مدافعان حقوق بشر را در پی داشته است.

جمعه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۵

بازداشت خانم سارا اخلاقی شهروند بهایی در پی پلمپ مزون لباس عروس وی در شیراز

 


 خانم سارا اخلاقی شهروند بهایی ساکن شیراز و مالک مزون لباس عروس روز بیست و ششم خرداد ماه به بهانه اخذ امضا جهت فک پلمپ محل کار به دادگاه احضار گردید و در همان محل بازداشت شد.







شرح دقیق ما وقع را که به بازداشت گزارش شده است در زیر می خوانید :
از اتهام صِنفی تا اتهامِ دینی... تداومِ یک ناراستی در حدود یک ماه است که مزونِ لباس عروس به اتهامِ انتشار عکسهای مبتذل(گذاشتنِ عکس عروس با لباس عروس در اینستاگرام ) پلمپ است. موضوع اصلیِ این نوشته موضوع پلمپ و حواشی و بی قانونی های مرتبط با آن از جمله گرفتن پسوردِ اینستاگرام توسطِ ماموران و گذاردنِ عکسی در صفحه اینستاگرامِ مزون حاویِ متنِ " ... به دلیلِ تولید و انتشار گسترده تصاویر مبتذل و تحریک و ترغیب سایرین به ارتکابِ اعمالِ منافی عفت این صفحه مسدود شد..." و نصب پارچه ای با همین مفهوم بر رویِ دربِ مزون نیست. این سوال را حقوقدانان و کارشناسان باید پاسخ دهند که آیا بدونِ اخطار قبلی و تذکر و یا ذکرِ مطلب در کلاسهایِ دریافتِ مجوزِ کار میتوان محلی را پلمپ کرد؟ آیا بدونِ برگزاریِ دادگاه، تفهیمِ اتهام و اثباتِ جرم میتوان همچنین جملاتی را در معرض عام به صاحبان یک محلِ کسب و کار نسبت داد؟ منظور از انتشار گسترده چیست؟ منظور از تصاویر مبتذل چیست؟ منظور از ترغیبِ سایرین به ارتکابِ اعمالِ منافیِ عفت چیست؟ آیا اینها عباراتی کلی و مبهم نیستند؟

 خوب و اما موضوعِ اصلی. فردی که خود را ... معرفی میکند با فردِ صاحبِ جوازِ کسب تماس میگیرد و میگوید ما پرونده شما را بررسی کرده ایم و شما مشکلی ندارید. میگوید فردا همراه با همکارتان که هنگام پلمپ در محل مزون حاضر بوده و برگه پلمپ را امضاء کرده(یعنی خانم سارا اخلاقی) تشریف بیارید دادگاه تا مراحلِ قانونیِ فکِ پلمپ صورت گیرد. فردا دو نفر(صاحب جواز و صاحب امضاء) همراهِ هم واردِ دادگاه میشوند. قاضیِ پرونده میگوید مشکلی نیست. فقط تا ظهر باید در یک کلاسِ توجیهی شرکت کنید. اما ظهر میشود و آن دو از ساختمان خارج نمیشوند. در همین هنگام یکی از همسایه های منزلِ خانمِ سارا اخلاقی با همسر ایشان تماس میگیرد و میگوید الان فردی با عنوانِ مامورِ اداره آب زنگ واحدِ ما درآپارتمان را زده و وقتی من در را باز کردم پنج شش نفر وارد خانه شده اند و اتومبیلشان را هم داخل پارکینگ آورده اند. چند دقیقه بعد فردی ناشناس مجددا با همسرِ خانم اخلاقی تماس میگیرد و میگوید ما درِ خانه شما هستیم. لطفا تشریف بیارید برگه ای رو امضاء کنید تا کارتون سریعتر انجام شه. پس از مراجعۀ صاحب خانه به منزل، افراد را میبیند که درِ واحد آپارتمان ایستاده اند. در را باز میکند و آنها به درونِ خانه می آیند. اولین سوال این است: شما بهایی هستید؟ بله. همسرتان هم بهایی است؟ بله. و پاسخ این است اوه، پس کارِتون گیر داره.
و هر چه کتاب و عکس و سی دی در ارتباط با دیانت بهایی بود و چند کتاب شعر و تاریخ و روانشناسی رو جمع می کنند و بعد از بیش از یک ساعت با چندین کارتن از خانه خارج میشن... "کتاباتون رو بعد از بررسی برمیگردونیم... خانمت هم انشاءالله امروز آزاد میشه، اگه نشد فردا ایشالله تماس میگیریم وثیقه بیاری دادگاه". 
عصر فردی که مسلمان بود و جواز به نامش بود مرخص میشود. به نظر می آید حسابی ترسیده است. حالا از شنیدنِ کلمۀ بهایی استیحاش دارد و ... . اما خانم اخلاقی... فعلا بازداشت...
همه اتفاقات را کنار هم میگذارم. خود بخود به یادِ جملاتِ مسوولین حکومت ایران می افتم که مرتبا میگویند کسی به خاطرِ بهایی بودن دستگیر نمیشود. برداشتِ من که از این اتفاقات چیزِ دیگریست. 
در آخر هم به یاد ناراستیهایی می افتم که در روندِ گرفتاریِ خانم سارا اخلاقی انجام شد. از تماس روز قبل که بیایید برای فک پلمپ، وارد ساختمان شدن با عنوانِ مامورِ آب، اینکه تا ظهر کلاس توجیهی دارید و این آخری که صداقتِ آن به زودی مشخص میشود. امروز که گذشت تا ببینیم آیا فردا آزادی در کار خواهد بود؟ چه برای خانم اخلاقی و چه برایِ کتابها...
پی نوشت: خانم اخلاقی عصر روز بازداشت یعنی ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ طی تماسی با همسرش سلامتیِ خود را اعلام میکند. اما کماکان محل بازداشتِ ایشان مشخص نیست. برای اینکه متن را منصفانه به پایان برسانم از رفتارِ محترمانۀ ماموران چه در مزون و چه در منزل یاد میکنم.   

این گزارش از سایت بازداشت برداشته شده است

پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۵

حاکم شرع گفت: واضح است که جایی برای بهائیگری و بهائیان در جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد


حاکم شرع گفت: واضح است که تحت هیچ شرایطی جایی برای بهائیگری و بهائیان در جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد  
به گزارش بازداشت به نقل از بنیاد برومند ، طاهره ارجمندی سیاوشی، کورش حق 
بین، شهین (شیرین) دالوند ، اختر ثابت، مونا محمودنژاد، سیمین صابری، مهشید
نیرومند، بهرام یلدایی، نصرت غفرانی یلدائی، جمشید سیاوشی ، عبدالحسین 
آزادی، عزت جانمی اشراقی، رویا اشراقی، زرین مقیمی ابیانه، عنایت الله 
اشراقی، بهرام افنان.
اینها اسامی شانزده عضو محفل بهائیان شیراز هستند که ۳۳ سال پیش طی دو روز 
در ۲۶ خرداد و ۲۸ خرداد ۱۳۶۲ اعدام شدند. این زنان و مردان جزئی از بهائیان
بسیاری بودند که در سالهای ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ در شیراز دستگیر شده، مورد 
بازجویی‌های مکرر قرار گرفته، شکنجه شده، و تحت فشار قرار گرفته بودند تا 
دین خود را تکذیب کنند. حاکم شرع و رئیس دادگاه انقلاب شیراز که آنان را به
مرگ محکوم کرد، علناً از بهائیان به عنوان "منحرف" و "ابزار شیطان" یاد 
نمود. حاکم شرع اعضای فعال محفل بهائیان را "کفار حربی" خواند که هیچ حقی 
ندارند حتی حق حیات. او گفت: "واضح است که تحت هیچ شرایطی جایی برای 
بهائیگری و بهائیان در جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد."
  تا به امروز دین بهائی در جمهوری اسلامی ایران به رسمیت شناخته نشده است و محفل بهائیان هیچ جایگاه قانونی ندارد و تبعیض علیه آن بی‌محابا ادامه دارد. از سال هزارو سیصد و پنجاه و هشت تا کنون هزاران بهائی شغل، مقرری و حقوق بازنشستگی، اموال، کسب و کار و بالاخره امکان تحصیل را از دست داده اند. مقامات جمهوری اسلامی با انحلال تشکیلات بهائیان، آن‌ها را از حق گردهمآیی، انتخاب و اداره مؤسسات دینی خود در سطح منطقه‌ای و ملی محروم کرده اند. پس از وقوع انقلاب اسلامی بیش از دویست بهائی رسمأ اعدام شده و تعداد بسیار زیادی از آنها زندانی و تحت شکنجه و فشار قرار گرفته اند تا شاید از دین خود بازگشته به اجبار به اسلام بگروند. به سبب اعتراض‌های شدید بین‌المللی به آزار و سرکوب این اقلیت مذهبی غیر سیاسی و آرام ، مقامات دولت ایران در بیشتر اوقات علت اصلی فشار و اعدام بهائیان را پنهان کرده و ادعا می کنند که اینان به اتهاماتی نظیر "فعالیت های ضد انقلابی"، "حمایت از رژیم سابق"، "جاسوسی برای صهیونیسم" و "فحشا، زنا و فساد اخلاقی" محکوم و مجازات می شوند. هم اکنون ۴۵ شهروند بهائی در زندان در حال بازداشت یا سپری کردن احکام حبس خویش هستند. از جمله ۷ تن از اعضا محفل بهاییان ایران با حکم‌های سنگین ده ساله در حبس هستند.  

نقل خبر از سایت بازداشت

منع دفن یک شهروند بهایی در اهواز


به گزارش خبرگزاری بهایی نیوز یکی از شهروندان بهایی اهواز پس از گذشت شش روز از درگذشت وی اجازه دفن در گلستان جاوید اهواز ( قبرستان بهائیان) را پیدا نکرد و در نهایت این شهروند بهای متوفی در شهر هندیجان دفن شد.
بنابر گزارش مجموعه بهایی نیوز حسین آقا زهدی محمدپور که متولد ۱۳۰۳ بود پس از آنکه در تاریخ ۲۳ خرداد ماه ۱۳۹۵ درگذشت اجازه دفن در گلستان جاوید اهواز را پیدا نکرد و بنابر گفته منابع مطلع به خبرنگار مجموعه بهایی نیوز ، ماموران امنیتی اعلام کرده اند که " وی باید در شهری به فاصله ۲ ساعت از اهواز منتقل داده شود و در شهر هندیجان به خاک سپرده شود."
به گفته این منبع مطلع "تاکنون هیچ کس مسئولیت ممانعت را برعهده نگرفته و تنها می گویند که دستور از بالا است".
در روزهای اخیر نیز شهروند بهایی دیگری در تبریز به دلیل ممانعت مسئولان از دفن وی در شهر تبریز به شهر میاندوآب که فاصله دو ساعته تا تبریز را دارد منتقل و دفن شد . طبق تعالیم دیانت بهایی شهروندان بهایی در زمان درگذشت می بایست در فاصله کمتر از یک ساعته از محل درگذشت به خاک سپرده شوند و در سالهای اخیر بارها مسئولین جمهوری اسلامی جهت مقابله و آزار و اذیت شهروندان بهایی بارها متوفیان را در فاصله بیش از یک ساعته به خاک سپرده اند.


نقل خبر از سایت بازداشت

هاشمی رفسنجانی دخترش فائزه را برای کسب مشروعیت به سراغ شهروندان بهایی فرستاد


هاشمی رفسنجانی دخترش فائزه را برای کسب مشروعیت به سراغ شهروندان بهایی فرستاد که اوایل انقلاب پدر و مادر آنها به دست پدرش کشته شده بودند  
الح کهندل زندانی سیاسی زندان گوهر دشت از صدمات جامعه روحانیت به ایران و ایرانی در نامه ای سخن رانده که در زیر می خوانید :

در دوران نوجوانی از پدرم حکایتی شنیدم که: پدری با پسرش قصد سفر سوار بر اسب شدند و قبل از حرکت پدر گفت: پسرم از اسب پیاده شو از مادر ظرف مسی را بگیر که در راه به دردمان می خورد، پسر گفت به خاطر یک تکه ظرف مسی از اسب پیاده بشوم و از مادر درخواست بکنم ؟ من این چنین نمی کنم پدر لبخندی زد و پیاده شد و ظرف را گرفت و سوار بر اسب چند مسافتی که رفته بودند به مغازه رفت و ظرف را با پاکتی خرما معامله نمود در حین حرکت هر از گاهی پدر خرمایی به زمین می انداخت و پسر از اسب پایین می امد و خرما را بر می داشت چند ساعنی گذشت پدر پرسید: فرزندم چند بار از اسب پیاده شدی؟ پسر گفت: بیشتر از صد بار. پدر باز لبخندی زد و گفت: اگر یک بار به موقع از اسب پیاده می شدی دیگر نیاز به صد بار پیاده شدن نبود.


۳۸ سال قبل مردم ایران بر علیه رژیم پهلوی انقلاب کردند تا به عدالت و آزادی برسند. و یک مشت آخوند بنیادگرا از راه رسیده و به هر ترفندی بود بر مردم ایران حاکم شدند و به خواسته اصلی آنان که آزادی بود تن ندادند و تا می توانستند آنها را سرکوب و شکنجه و اعدام کردند و برای اینکه به مردم پشت کرده بودند برای به دست آوردن مشروعیت به جنگ ۸ ساله ایران و عراق دامن زدند که سرانجام بعد از ویران کردن ایران و عراق در مقابل قطع نامه ۵۹۸ تسلیم شده و جام زهر را سرکشیدند. چون خلاء مشروعیت همچنان رو به فزونی بود برای پر کردن آن به ساخت سلاح اتمی رفتند و خروجی آن هم برای مردم بهتر از جنگ ۸ ساله نبود که به علت تحریم های بین المللی و فشار داخلی باز مجبور شدند جام زهر دیگری نوش جان بکنند و کار را به جایی رساندند که وزیر خارجه دولت سراب در مقابل وزیر خارجه کشوری که ۳۷ سال از آن به شیطان بزرگ یاد می کردند و شب روز شعار مرگ بر امریکا سر می دادند زانو زده و با افتخار بر دستان او بوسه بزنند و هاشمی رفسنجانی که از سران کلیدی ۳۷ سال رژیم نقش اساسی را بازی می کرد و در خیانت و جنایت دست کمی از دیگران نداشت به صحنه آمد و راه نجات را سجده کردن در مقابل کدخدای جهانی جست و جو کرد. و دخترش فائزه برای کسب اعتبار و مشروعیت به سراغ شهروندان بهایی مراجعه کرد که اوایل انقلاب پدر و مادر آنها به دست پدرش کشته یا به حبس های طویل مدت محکوم شده بودند. (بودن محاکمه در یک دادگاه مستقل) تازه انقدر طلبکارانه عمل کردند که انگار با ملاقات با خانواده انها به جماعت بهایی مشروعیت داده شده است...
اگر به تاریخچه رژیم به خصوص بعد از خوردن جام زهر اتمی نگاه کنیم از مهره های کلیدی گرفته تا مهره های بدون پایه از هر جناح و رژیم هزاران نمومه به چشم می خورد که وارد فرهنگ (چاپلوسی، تملق، کرنش) در مقابل هر اندیشه و قدرتی شدند به جز خواسته مردم ایران و تا زمانی که در مقابل حقوق مردم ایران تسلیم نشوند تا آخر حیات خود مجبورند در برابر هر قدرتی کرنش و زانو خم کنند. با این روند هیچ جای شکی نیست که در آینده ای نه چندان دور به طور علنی در مقابل ابلیسی سجده کنند و با افتخار بر دستان آنها بوسه بزنند. اگر در اول انقلاب بر فرض مثال به حقوق مردم ایران تن داده بودند دیگر نیازی نبود دنبال ساختن دشمنان خیالی باشند و حال ادامه حیات خود در مقابل آنها دست به سینه قرار بگیرند. این قانون خدشه ناپذیر حیات است که هر یا اندیشه ای در مقابل حق تسلیم نشود و یا هر حکومتی به مردم خود پشت بکند مجبور می شود التماس اجنبیان را بکند و چشم خود را بر ترحم آنها می دوزد و بی شک آن هم محکوم به شکست است.
صالح کهندل - ٢٥ خرداد ١٣٩٥ زندانی سیاسی زندان گوهردشت (رجایی شهر کرج)

دوشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۵

پس از پنج روز همچنان یک شهروند بهایی اجازه دفن ندارد


پس از گذشت پنج روز از مرگ یک شهروند بهایی، مسئولین اجازه دفن نداده‌اند.  یک شهروند بهایی به نام رضوانیه نبوی دهخوارقانی پس از گذشت پنج روز همچنان در سردخانه رحمت وادی تبریز نگهداری می شود. این شهروند بهایی متولد ۱۳۲۱ که به مدت بیست سال به عنوان معلم آموزش و پرورش مشغول بود و پس از انقلاب اسلامی به دلیل اعتقاد به دیانت بهایی از کار اخراج شده بود، با وجود آن که بیش از پنج روز پیش درگذشت، همچنان اجازه دفن ندارد.
به گزارش مجموعه بهایی نیوز یک شهروند بهایی به نام رضوانیه نبوی دهخوارقانی پس از گذشت پنج روز همچنان در سردخانه رحمت وادی تبریز نگهداری می شود.
بنابر این گزارش این شهروند بهایی متولد ۱۳۲۱ که به مدت بیست سال به عنوان معلم آموزش و پرورش مشغول بود و پس از انقلاب اسلامی به دلیل اعتقاد به دیانت بهایی از کار اخراج شده بود با وجود آنکه بیش از پنج روز پیش درگذشت اما همچنان اجازه دفن ندارد.
این شهروند بهایی که در تاریخ ۱۳۹۵/۰۳/۱۹ درگذشت (صعود کرد) و با وجود ممانعت مسئولین دولتی مراسم غسل و کفن و نماز این شهروند بهایی در منزل شخصی انجام شد و پس از تحویل جسد این شهروند بهایی به سردخانه وادی رحمت تبریز همچنان جسد وی پس از گذشت پنج روز در سردخانه نگهداری شده و اجازه دفن نداده اند.
در سالهای گذشته بیش از ۳۵ شهروند بهایی ساکن تبریز پس از پایان عمر اجازه دفن در گلستان جاوید و همچنین وادی رحمت تبریز را نداشته اند و برخلاف احکام دیانت بهایی به مکانی که بیش از یک ساعت از شهر تبریز فاصله دارد انتقال داده اند.