رساله سياسيه
هُواللّه
ستايش و نيايش پاک يزدانی را سزا که بنيان آفرينش را بر ظهور کمالات مقدّسهء عالم انسانی نهاد که هويّت غيب بشئون و آثار و احکام و افعال و اعيان و اسرار در عرصهء شهود مشهود گردد و انوار حقيقت " کنت کنزاً مخفيّاً فأحببت أن أعرف "از مطلع صبح عيان نمايان شود . و محامد و نعوت کلّيّه حقيقت شاخصه بزرگواری را لائق که شمس حقيقت جهان الهی و نيّر اعظم عالم انسانی و مرکز سنوحات رحمانيّت و مطلع آثار باهره حضرت احديّتست و بظهورش سرّ " فخلقت الخلق لأعرف " در حيّز شهود تحقّق يافت " و تری الأرض هامدةً و إذا أنزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت و أنبتت من کلّ زوجٍ بهيجٍ "
در اين ايّام و اوقات چون بعضی وقايع مخالف کلّ شرايع که مخرّب بنياد انسانی و هادم بنيان رحمانيست از بعضی نادانان و بيخردان و شورشيان و فتنه جويان سرزده دين مبين الهی را بهانه نموده ولولهء آشوبی بر انگيخته اهل ايران را در پيش امم دنيا از بيگانه و آشنا رسوا نمودند سبحان اللّه دعوی شبانی نمايند و صفت گرگان دارند و قرآن خوانند و روش درندگان خواهند صورت انسان دارند و سيرت حيوان پسندند
" و اذا قيل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انّما نحن مصلحون الا انّهم هم المفسدون و لکن لا يشعرون "، لهذا لازم شد که مجملی در اسّ اساس آئين يزدانی بيانی رود و بجهت هوشياری و بيداری ياران ذکری شود *
اين مشهود و واضحست که در طينت و فطرت جميع موجودات قوّت و استعدادظهور دو نوع کمالات موجود يکی کمالات فطريّه که من دون واسطه صرف ايجاد الهی است و ديگری کمالات اکتسابيّه است که در ظلّ تربيت مربّی حقيقی است . دراعيان خارجه ملاحظه نمائيد که در اشجار و ازهار و اثمار يک طراوت و لطافت فطريّه که صرف موهبت الهيّه است موجود و ديگری نضارت و حلاوت زايد الوصف است که بتربيت باغبان عنايت در آن مشهود . چه که اگر بحال خود گذاشته شود جنگل و آجام گردد گل و شکوفه نگشايد و ثمری نبخشايد و شايسته سوختن و افروختن گردد . و لکن چون در ظلّ تربيت و عنايت مربّی در آيد بستان و گلستان شود چمن و گلشن گردد ازهار و اثمار برون آرد و بگل و رياحين روی زمين بيارايد . بهمچنين جمعيّت بشريّه و هيئت جامعه انسانيّه نيز اگر بحال خويش ترک شود چون حشرات محشور شود و در زمره بهائم و سباع معدود گردد درندگی و تيزچنگی و خونخوارگی بياموزد و در آتش حرمان و طغيان بسوزد *
نوع انسان در دبستان آفاق کودکان سبقخوانند و از علل مزمنه سقيم و ناتوان . هياکل مقدّسه انبيا و اوليا اديب انجمن رحمانند و طبيب شفاخانهء حضرت يزدان بشير عنايتند و آفتاب فلک اثير هدايت تا شعله نورانی کمال معنوی و صوری که در حقيقت زجاجی انسانی افسرده و مخمود است بنار موقده الهی بر افروزد و امراض مزمنه بعنايت فيض رحمانی و روح مسيحائی زائل گردد . پس باين دليل جليل بوضوح پيوست که انجمن انسانی را تربيت و عنايت مربّی حقيقی لازم و نفوس بشری را ضابط و رابط و مانع و رادع و مشوّق و سائق و جاذب واجب چه که باغ آفرينش جز بتربيت باغبان عنايت و فيوضات حضرت احديّت و سياست عادله حکومت آرايش و لطافت و فيض و برکت نيابد و اين رادع و مانع و اين ضابط و رابط واين قائد و سائق بدو قسم منقسم. حافظ و رادع اوّل قوّهء سياسيّه است که متعلّق بعالم جسمانی و مورث سعادت خارجه عالم انسانيست و سبب محافظه جان و مال و ناموس بشری و علّت عزّت و علوّ منقبت هيئت جامعه اين نوع جليل است و مرکز رتق و فتق اين قواء سياسيّه و محور دائره اين موهبت ربّانيّه خسروان عادل و امنای کامل و وزرای عاقل و سران لشکر باسل هستند و مربّی و ضابط ثانی عالم انسانی قوّه قدسيّهء روحانيّه و کتب منزله سمائيّه و انبيای الهی و نفوس رحمانی و علمای ربّانی. چه که اين مهابط وحی و مطالع الهام مربّی قلوب و ارواحند و معدّل اخلا ق و محسّن اطوار و مشوّق ابرار. يعنی اين نفوس مقدّسه چون قوای روحانيّهء نفوس انسانيّه را از شآمت اخلاق رذيله و ظلمت صفات خبيثه و کثافت عوالم کونيّه نجات داده حقائق بشريّه را بانوار منقبت عالم انسانی و شئون رحمانی و خصائل و فضائل ملکوتی منوّر نمايند تا حقيقت نورانيّهء "فتبارک الله احسن الخالقين " و منقبت " لقد خلقنا الانسان فی احسن تقويم" در هويّت مقدّسهء انسانی تحقّق يابد. اين است که بفيوضات جليله اين مطالع آيات الهيّه حقائق صافيّه لطيفه انسانيّه مرکز سنوحات مقدّسه رحمانيّت گردد . و بنيان اين وظائف مقدّسه بر امور روحانی رحمانی و حقائق وجدانی است تعلّقی بشئون جسمانی و امور سياسی و شئون دنيوی نداشته بلکه قوای قدسيّه اين نفوس طيّبه طاهره در حقيقت جان و وجدان و هويّت روح و دل نافذ است نه آب و گل و رايات آيات اين حقايق مجرّده در فضای جانفزای روحانی مرتفع نه خاکدان ترابی مدخلی در امور حکومت و رعيّت وسائس و مسوس نداشته و ندارند بنفحات قدسيّه الهيّه مخصوصند و بفيوضات معنويّه صمدانيّه مأنوس مداخله در امور سائره نخواهند و سمند همّت را در ميدان نهمت و رياست نرانند . چه که امور سياست و حکومت و مملکت و رعيّت را مرجع محترميست و مصدر معيّن و هدايت و ديانت و معرفت و تربيت و ترويج خصائل و فضائل انسانيّت را مرکز مقدّسی و منبع مشخّصی اين نفوس تعلّقی بامور سياسی ندارند و مداخله نخواهند. اينست در اين کور اعظم و رشد و بلوغ عالم اين مسئله چون بنيان مرصوص در کتاب الهی منصوص است و باين نصّ قاطع و برهان لامع کلّ بايد اوامر حکومت را خاضع و خاشع و پايه سرير سلطنت را منقاد و طائع باشند يعنی در اطاعت و عبوديّت شهرياران رعيّت صادق و بنده موافق باشند . چنانچه در کتاب عهد و ايمان و پيمان باقی ابدی جمال رحمانی که امرش قاطع و فجرش ساطع و صبحش صادق و لامعست بنصّ صريح ميفرمايد ، امر منصوص اين است:
" يا اولياء الله و امنائه ملوک مظاهر قدرت و مطالع عزّت و ثروت حقّند دربارهء ايشان دعا کنيد حکومت ارض بآن نفوس عنايت شد و قلوب را از برای خود مقرّر داشت نزاع و جدال را نهی فرمود نهياً عظيماً فی الکتاب هذا امر الله فی هذا الظّهور الاعظم و عصمه من حکم المحو و زيّنه بطراز الاثبات انّه هو العليم الحکيم مظاهر حکم و مطالع امر که بطراز عدل و انصاف مزيّنند بر کلّ اعانت آن نفوس لازم"
و همچنين در رساله صريحه که مخاطباً ببعضی از علماء ميفرمايد يک فقره از آن رساله مبارکه اين است:
" حال بايد حضرت سلطان حفظه اللّه تعالی بعنايت و شفقت با اين حزب رفتار فرمايند و اين مظلوم امام کعبهء الهی عهد مينمايد از اين حزب جز صداقت و امانت امری ظاهر نشود که مغاير رأی جهان آرای حضرت سلطانی باشد.
هر ملّتی بايد مقام سلطانش را ملاحظه نمايد و در آن خاضع باشد و بامرش عامل و بحکمش متمسّک. سلاطين مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهی بوده و هستند اين مظلوم با احدی مداهنه ننموده کلّ در اين فقره شاهد و گواهند. و لکن ملاحظهء شئون سلاطين من عند الله بوده و از کلمات انبيا و اوليا واضح و معلوم.
خدمت حضرت روح عليه السّلام عرض نمودند:" يا روح الله أ يجوز أن تعطی الجزية لقيصر أم لا ؟
قال بلی ما لقيصر لقيصر و ما لله لله "، منع نفرمودند و اين دو کلمه يکيست نزد متبصّرين. چه که ما لقيصر اگر من عند الله نبوده نهی ميفرمودند. و همچنين در آيهء مبارکه " اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول و اولی الامر منکم".
مقصود ازاين اولی الامر در مقام اوّل و رتبهء اولی ائمّه صلوات الله عليهم بوده و هستند ايشانند مظاهر قدرت و مصادر امر و مخازن علم و مطالع حکم الهی و در رتبهء ثانی و مقام ثانی ملوک و سلا طين بودهاند يعنی ملوکی که بنور عدلشان آفاق عالم منوّر و روشن است . اميد آنکه از حضرت سلطان نور عدلی اشراق نمايد که جميع احزاب امم را احاطه کند.کلّ بايد از حقّ از برايش بطلبند آنچه را که اليوم سزاوار است *
الهی الهی و سيّدی و سندی و مقصودی و محبوبی اسئلک بالاسرار الّتی کانت مکنونةً فی علمک وبالايات الّتی منها تضوّع عرف عنايتک و بامواج بحر عطائک و سماء فضلک و کرمک و بالدّماء الّتی سفکت فی سبيلک و بالاکباد الّتی ذابت فی حبّک أن تؤيّد حضرت السّلطان بقدرتک و سلطانک ليظهر منه ما يکون باقياً فی کتبک و صحفک و الواحک أی ربِّ خذ يده بيد اقتدارک و نوره بنور معرفتک و زيّنه بطراز اخلاقک انّک انت المقتدر علی ما تشاء و فی قبضتک زمام الاشياء لا اله الّا انت الغفور الکريم .
حضرت بولس قدّيس در رساله باهل روميّه نوشته: "لتخضع کلّ نفس للسّلاطين العالية فانّه لاسلطان الّا من الله و السّلاطين الکائنة انّما رتّبها الله فمن يقاوم السّلطان فانّه يعاند ترتيب الله " الی ان قال " لانّه خادم الله المنتقم الّذی ينفّذ الغضب علی من يفعل الشّرّ " ميفرمايد : ظهور سلاطين و شوکت و اقتدارشان من عند الله بوده . در احاديث قبل هم ذکر شده آنچه که علما ديده و شنيدهاند نسئل الله تبارک و تعالی أن يؤيّدک يا شيخ علی التّمسّک بما نزّل من سماء عطاء الله ربّالعالمين *
پس ای احبّای الهی بجان و دل بکوشيد و به نيّت خالصه و اراده صادقه در خيرخواهی حکومت و اطاعت دولت يد بيضا بنمائيد. اين امر اهمّ از فرائض دين مبين و نصوص قاطعه کتاب علّيّين است .
اين معلوم است که حکومت بالطّبع راحت و آسايش رعيّت خواهد و نعمت و سعادت اهالی جويد و در حفظ حقوق عادله تبعه و زيردستان راغب و مائل و در دفع شرور متعدّيان ساعی و صائل است . زيرا عزّت و ثروت رعيّت شوکت و عظمت و قوّت سلطنت باهره و دولت قاهره است و نجاح و فلاح اهالی منظور نظر اعليحضرت شهريار انست و اين قضيّه امر فطری است و اگر چنانچه فتوری در راحت اهالی و قصوری در نعمت و سعادت اعالی و ادانی حاصل گردد اين از عدم کفايت پيشکاران و شدّت سورت و جهالت بدخواهانی است که بلباس علم ظاهر و در فنون جهل ماهر و محرّک فتنه در اوّل و آخرند " الفتنة کانت نائمة لعن الله من ايقظها "*
اين جمع بيخردان يعنی پيشوايان پنجاه سالست در معابر و منابر و مجالس و محافل در حضور اولياء امور نسبت باين حزب مظلوم تهمت فساد ميدادند و نسبت عناد روا داشتند که اين حزب مخرّب عالمند و مفسد اخلاق بنی آدم فتنهء آفاقند و مضرّت علی الاطلاق علم عصيانند و رايت طغيان دشمن دين و دولتند و عدوّ جان رعيّت . مقتضای
عدل الهی ظهور و وضوح حقيقت هر حزب و گروه بوده تا در انجمن عالم معلوم و مشهود گردد که مصلح کيست و مفسد که فتنه جويان چه قومند و مفسدان کدام گروه و اللّه يعلم المفسد من المصلح " خوش بود گر محک تجربه آيد بميان " " تا سيه روی شود آنکه در او غش باشد "
حال ای احبّای الهی بشکرانهالطا ف ربّانی پردازيد که عادل حقيقی پرده از روی کار هر فرقه برانداخت و اسرار مکنونه نفوس چون کوکب باهر مشهود و ظاهر گرديد حمداً له ثمّ شکراً له *
و حال آنکه وظيفه علماء و فريضه فقها مواظبت امور روحانيّه و ترويج شئون رحمانيّه است . و هر وقت علمای دين مبين و ارکان شرع متين در عالم سياسی مدخلی جستند و رائی زدند و تدبيری نمودند تشتيت شمل موحّدين شد و تفريق جمع مؤمنين گشت نائرهء فساد برافروخت و نيران عناد جهانی را بسوخت مملکت تاراج و تالان شد و رعيّت اسير و دستگير عوانان . در اواخر ملوک صفويّه عليهم الرّحمة من ربّ البريّة علماء در امور سياسی ايران نفوذی خواستند و علمی افراختند و تدبيری ساختند و راهی نمودند و دری گشودند که شآمت آن حرکت مورث مضرّت و منتجّ هلا کت گرديد . ممالک محروسه جولانگاه قبائل ترکمان گشت و ميدان غارت و استيلاء افغان . خاک مبارک ايران مسخّر امم مجاوره گرديد و اقليم جليل در دست بيگانه افتاد . سلطنت قاهره معدوم شد و دولت باهره مفقود گشت. ظالمان دست تطاول گشودند و بدخواهان قصد مال و ناموس و جان نمودند . نفوس مقتول گشت و اموال منهوب بزرگان مغضوب شدند و املاک مغصوب. معموره ايران ويران شد و ديهيم جهانبانی مقرّ و سرير ديوان. زمام حکومت در دست درندگان افتاد و خاندان سلطنت در زير زنجير و شمشير خونخواران. پرده نشينان اسير شدند و کودکان دستگير . اين ثمرهء مداخله علمای دين و فضلای شرع متين در امور سياسی شد و نوبت ديگر علماء امّت در بدايت حکومت اعليحضرت آقا محمّد خان در امور سياسی طرحی تازه ريختند و بر فرق ايرانيان خاک مذلّت بيختند در تعيين سلطنت رائی زدند و در تشويش اذهان نغمه و نوائی بنواختند عربده و ضوضائی انداختند و علم اختلافی برافراختند . طوفان طغيان بر خاست و سبل فتنه و آشوب مستولی شد هرج و مرج شديد رخ نمود و موج عصيان اوج آسمان گرفت . سران قبائل سر سروری افراشتند و تخم خصومت در کشت زار مملکت کاشتند و بجان يکديگر افتادند امن وامان مسلوب شد و عهد و پيمان مفسوخ گشت سر و سامانی نماند و امن و امانی نبود . تا آنکه واقعه فاصله کرمان بوقوع پيوست و غبار فتنه و فساد بنشست قطع دابر قوم فاسقين شد و قلع ريشهء مفسدين گشت
واقعه ثالثه در زمان خاقان مغفور بود که پيشوايان باز زلزله و ولوله انداختند و علم منحوس برافراختند و ساز جهاد با روس ساختند و با طبل و دهل قطع سبل نمودند تا بحدود و ثغور رسيدند . چون آغاز هجوم نمودند به رجومی گريختند و در ميدان جنگ بيک شلّيک تفنگ از نام و ننگ گذشتند و عار فرار اختيار کردند و چون جراد منتشر و اعجاز نخل منقعر در شواطی رود ارس و پهن دشت مغان سرگردان و پريشان شدند و نصف ممالک آذربايجان و هفت کرورتومان و دريای مازندران را بباد دادند
و مدار عبرت عظيم واقعه محزنه حضرت عبدالعزيز خان خلّد آشيان مظلوم است . در اواخر ايّامش که پيشوايان امّت عثمانيان بنای طغيان گذاشتند و رايت عدوان برافراشتند از روی جنون حرکتی نمودند و در مهامّ امور مدخل و شرکتی خواستند فتنهها برانگيختند و با رجال دولت در آويختند دين مبين و شرع متين را بهانه ساختند و صلاح امّت بر زبان راندند و عزل وزراء درخواستند وبنيان انصاف و مروّت برانداختند خيرخواهان را دور نمودند و بدخواهان را مسرور صادقانرا مغضوب ملّت نمودند و خائنان را محبوب امّت . و چون بمقصد خويش موفّق شدند رسم دگر پيش گرفتند تعرّض بسرير سلطنت نمودند و دست تطاول بحکمران و حکومت گشودند فتوی بخلع دادند و بقلع و قمع برخاستند آبروی مروّت ريختند و غبار ظلم برانگيختند . ستمی روا داشتند که دين مبين را بدنام کردند و شريعت سيّد المرسلين را رسوا
نائره افسوس و حسرت از اين حرکت در دلهای عالميان برافروخت و قلوب جهان و جهانيان بر مظلوميّت آن جهانبان بسوخت . عاقبت اصرار به جنگ نمودند و پنجه وچنگ بيازمودند سلاح بستند و اعلان حربنمودند و در افواه عوام انداختند که روس دولتی است مأيوس و سپاه و لشکرش پيکری است بيروح سرانش جبانند و مردانش ناتوان دولتش بیصولتست و حکومتش بیقوّت و شوکت ما امّت قاهره هستيم و ملّت باهره جهاد کنيم و بنياد عناد براندازيم شهره آفاق شويم و سرور امم و دول علی الاطلاق . و چون نتائج اين حرکات آشکار شد و ثمرات اين افکار پديدار قهر مجسّم بود و زهر مکرّر نقمت مشخّص بود و نکبت دولت و رعيّت. زمين بخون بيگناهان رنگين شد و ميدان حرب از تنهای کشته منظر مهيب . عموم رعيّت جام بلا کشيدند و سيصد هزار جوانان امّت و نورسيدگان مملکت زهر هلاکت چشيدند .
چه بنيانهای عظيم که با خاک يکسان شد و چه خاندانهای قديم که منقرض و فقير شد هزاران قراء معموره مطموره شد و ولايات آباد خراب آباد گشت . خزائن بباد رفت و ثروت دولت و رعيّت محو و تاراج و دو کرور رعيّت از وطن مألوف مجبور بهجرت شدند و جمع غفيری از سران مملکت و بزرگان ولايت بعد از فقدان ما ملک لانه و آشيانه ترک نموده طفلان خردسال و پيران سال خورده بيسر و سامان سرگردان دشت و بيابان گشتند . علمای پرعربده که نعره الحرب الحرب و حيّ علی الجهاد ميزدند در صدمه اولی فرياد اين الملاذ و اين المناص برآوردند و بحرب قليل از اجر جزيل و ثواب جليل گذشتند و رو بفرار آوردند و اين مصيبت کبری را فراهم کردند . سبحان اللّه کسانيکه تدبير لانه و آشيانه و تربيت خانه و کاشانه خويش نتوانند و از بيگانه و خويش بيخبرند در مهامّ امور مملکت و رعيّت مداخله نمايند و در معضلات امور سياسی معانده و چون مراجعت بتاريخ نمائی از اين قبيل وقايع بيحد و بیپايان يابی که اساس جميع مداخلهء رؤسای دين در امور سياسيّه بوده .
اين نفوس مصدر تشريع احکام الهی هستند نه تنفيذ يعنی چون حکومت در امور کلّيّه و جزئيّه مقتضای شريعت الهيّه و حقيقت احکام ربّانيّه را استفسار نمايد آنچه مستنبط از احکام اللّه و موافق شريعت اللّه است بيان نمايند ديگر در امور سياسی و رعيّت پروری و ضبط و ربط مهامّ امور و صلا ح و فلا ح ملکی و تمشيت قواعد و قانون مملکتی و امور خارجی و داخلی چه اطّلاع دارند . و همچنين در جميع اعصار و قرون اولی مصدر تعرّض به احبّاء اللّه و تغرّض به موقنين
بايات اللّه اشخاصی بودهاند که بظاهر بحليه علم آراسته و تقوی و خشية اللّه از قلوبشان کاسته بصورت دانا و بحقيقت نادان و بزبان زاهد و بجان جاحد و بجسم عابد و بدل راقد بودند . مثلاً در زمانی که نفس روح بخش مسيحائی جسم عالم را جان بخشيد و نفحات قدس عيسوی عالم امکان را روان مبذول داشت علمای بنی اسرائيل مثل حنّا و قيافا بر آن جوهر وجود و جمال مشهود و روح محمود زبان اعتراض گشودند و احتراز نمودند و تکفير کردند و تدمير خواستند اذيت نمودند و مضرّت روا داشتند حواريّون را عقوبت نمودند و اشدّ نقمت وارد آوردند .فتوای قتل دادند و طرد و حبس کردند شکنجه و عقاب نمودند و باشدّ عذاب شهيد و دم اطهرشانرا سبيل کردند . اين تعرّض و تشدّد و نقمت و عقوبت کلّ از جهت علمای امّت بود
و همچنين در زمان سرّ وجود جمال موعود مؤيّد بمقام محمود حضرت رسول عليه السّلام ملاحظه نمائيد . معترضين و محترزين معاندين و مکابرين علمای يهود و رهبان عنود و کهنه جهول حسود بودند مثل ابو عامر راهب و کعب بن اشرف و نضر بن حارث و عاص بن وائل و حيّ بن اخطب و اميّة بن هلال . اين پيشوايان امّت قيام بر لعن و سبّ و قتل و ضرب آن آفتاب مشرق نبوّت نمودند و چنان طغيان در اذيّت شمع انجمن عالم انسان داشتند که " ما اوذی نبيّ بمثل ما اوذيت " فرمودند و لسان بشکوه گشودند . پس ملاحظه نمائيد که در هر عهد و عصر ظلم و زجر و حصر و جفای شديد و جور جديد از بعضی علمای بيدين بود و اگر چنانچه حکومت تعرّضی کرد و يا تغرّضی نمود جميع بغمز و لمز و اشاره و همز اين نفوس پر طغيان بود . و همچنين در اين اوقات اگر بنظر دقيق ملاحظه نمائيد آنچه شايع و واقع از اعتساف علمای بیانصافی بوده که از تقوای الهی محروم و از شريعت اللّه مهجور و از نار حقد و نيران حسد در جوش و خروشند
و امّا دانايان پاک دل پاک جانند هر يک رحمت يزدانند و موهبت رحمن شمع هدايتند و سراج عنايت بارقه حقيقتند و حافظ شريعت ميزان عدالتند و سلطان امانت صبح صادقند و نخل باسق فجر لامعند و نجم ساطع ينبوع عرفانند و معين مآء عذب حيوان مربّی نفوسند و مبشّر قلوب هادی اممند و منادی حقّ بين بنی آدم آيت کبری هستند و رايت عليا جواهر وجودند و لطائف موجود مظهر تنزيهند و مشرق آفتاب تقديس از هستی خاکدان فانی بيزارند و از هوی و هوس عالم انسانی در کنار در مجامع وجود سرمست محامد و نعوت ربّ ودودند و در محفل تجلّی و شهود در رکوع و سجود بنيان الهی را رکن رکينند و دين مبين را حصن حصين تشنگانرا عذب فراتند و گمگشتگانرا سبيل نجات در حدائق توحيد طيور شکورند و در انجمن تفريد شمع پر نور علمای ربّانيند و وارثان نبوی واقفان اسرارند و سرخيل گروه ابرار خلوتگاه ذکر را صومعهء ملکوت کنند و عزلت از غير را وصول ببارگاه لاهوت شمرند و ما دون ايشان جسم بيجانند و نقش حيطان " و اضلّه اللّه علی علم "، منصوص قرآن
هيئت اجتماعيّه بشريّه بالطّبع محتاج روابط و ضوابط ضروريّه است . چه که بدون اين روابط صيانت و سلامت نيابد و امنيّت و سعادت نيابد عزّت مقدّسه انسان رخ ننمايد و معشوق آمال چهره نگشايد کشور و اقليم آباد نگردد و مدائن و قری ترتيب و تزيين نيابد عالم منتظم نشود آدم نشو و نما نتواند راحت جان و آسايش وجدان ميسّر نگردد منقبت انسان جلوه نکند شمع موهبت رحمن نيفروزد حقيقت انسان کاشف حقائق امکان نگردد و واقف حکمت کلّيّهء يزدان نشود فنون جليله شيوع نيابد و اکتشافات عظيمه حصول نپذيرد مرکز خاک مرصد افلاک نشود و صنايع و بدايع حيرت بخش عقول و افکار نگردد شرق و غرب عالم مصاحبت نتواند و قوّهء بخار اقطار آفاق را مواصلت ندهد. و اين ضوابط و روابط که اساس بنيان سعادت و بدرقه عنايتست شريعت و نظامی است که کافل سعادت و ضابط عصمت و صيانت هيئت بشريّه است و چون بحث دقيق نمائی و ببصر حديد نگری مشهود گردد که شريعت و نظام روابط ضروريّه است که منبعث از حقائق اشياست و الّا نظام هيئت اجتماعيّه نگردد و علّت آسايش و سعادت جمعيّت بشريّه نشود . چه که هيئت عموميّه بمثابهء شخص انسان است چون از جواهر فرديّه و عناصر مختلفه متضادّه متعارضه موجود گشته است بالضّروره معرض اعراض و مطرح امراضست و چون از علل خلل طاری گردد طبيب حاذق و حکيم فائق تشخيص مرض دهد و بتشريح عرض پردازد و در حقائق و دقائق علّت و مقتضای طبيعت نديشد و مبادی و نتائج و وسائط و حوائج تحرّی نمايد و جزئيّات و کلّيّاترا فرق و تميز دهد . پس تفکّر نمايد که تقاضای اين مرض چيست و مقتضای اين عرض چه و بمعالجه و مداوا پردازد . از اين معلوم شد که علاج شافی و دواء کافی منبعث از نفس حقيقت طبيعت و مزاج و مرض است. بهمچنين هيئت اجتماعيّه و هيکل عالم معرض عوارض ذاتيّه و در تحت تسلّط امراض متنوّعه است شريعت و نظام و احکام بمثابه درياق فاروق و شفاء مخلوقست . پس شخص دانائی تصوّر توان نمود که بخودی خود بعلل مزمنهء آفاق پی برد و بانواع امراض و اعراض امکان واقف گردد و تشخيص اسقام عالميان تواند و تشريح آلام هيئت جامعه انسان داند و سرّ مکنون اعصار و قرون کشف تواند تا بروابط ضروريّهء منبعث از حقائق اشيا پی برد و نظام و قوانينی وضع نمايد که علاج عاجل باشد و دوای کامل ؟ شبهه ای نيست که ممتنع و مستحيل است. پس معلوم و محقّق شد که واضع احکام و نظام و شريعت و قوانين بين انام حضرت عزيز علّام است . چه که بحقائق وجود و دقائق کلّ موجود و سرّ مکنون و رمز مصون اعصار و قرون جز خدای بيچون نفسی مطّلع و آگاه نه . اين است که زاکون ممالک اوروپ فی الحقيقه نتائج افکار چند هزار سال علمای نظام و قانونست با وجود اين هنوز ناتمام و ناقص است و در حيّز تغيير و تبديل و جرح و تعديل . چه که دانايان سابق پی بمضرّت بعضی قواعد نبرده و دانشمندان لاحق واقف گشتند و بعضی از قواعد را تعديل و بعضی را تصديق و برخی را تبديل نموده و مينمايند.
باری بر سر مطلب رويم. شريعت بمثابه روح حياتست و حکومت بمنزله قوّهء نجات شريعت مهر تابانست و حکومت ابر نيسان . و اين دو کوکب تابان چون فرقدان از افق امکان بر اهل جهان پرتو افکند يکی جهان جانرا روشن کند و ديگری عرصه کيهان را گلشن يکی محيط وجدان را درفشان نمايد و ديگری بسيط خاکدانرا جنّت رضوان . اين توده خاک رشک افلاک گردد و اين ظلمتکده تاريک غبطهء عالم انوار. ابر رحمت برخيزد و رشحه موهبت ريزد و نفحه عنايت مشک و عنبر بيزد نسيم سحر وزد و شميم جان پرور رسد. روی زمين آيين بهشت برين گيرد و موسم بهار دلنشين آيد . ربيع الهی باغ کيهانرا طراوت بديع بخشد و آفتاب عزّت قديمه آفاق امکانرا روشنی جديد مبذول دارد تراب اغبر عبير و عنبر شود و گلخن ظلمانی گلبن رحمانی و گلشن نورانی گردد . مقصود اين است که اين دو آيت کبری چون شهد و شير و دو پيکر اثير معين و ظهير يکديگرند پس اهانت با يکی خيانت با ديگريست و تهاون در اطاعت اين طغيان در معصيت با آنست *
شريعت الهيّه را که حيات وجود و نور شهود و مطابق مقصود است قوّه نافذه بايد و وسايط قاطعه شايد و حامی مبين لازم و مروّج متين واجب و شبهه نيست که مصدر اين قوّه عظيمه بنيه حکومت و بارقهء سلطنت است و چون اين قوی و قاهر گردد آن ظاهر و باهر شود و هر چند اين فائق و ساطع گردد آن شائع و لامع شود. پس حکومت عادله حکومت مشروعه است و سلطنت منتظمه رحمت شامله ديهيم جهانبانی محفوف به تأييد يزدانی است و افسر شهرياری مزيّن به گوهر موهبت رحمانی. در کتاب مبين بنصّ صريح ميفرمايد:" قل اللّهُمَّ مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء"
پس معلوم و مشهود شد که اين عطيّه موهبت الهيّه و منحه
ربّانيّه است. و همچنين در حديث صحيح بصريح ميفرمايد:"السّلطان ظلّ الله فی الارض". با وجود اين نصوص که چون بنيان مرصوص است ديگر کلمه غاصب ناصب چه زعم واضح البطلانست و چه تصوّر بی دليل و برهان. ملاحظه فرمائيد که در آيه مبارکه و حديث صريح بيان مطلق است نه مقيّد و ذکر عموم است نه خصوص محتوم. امّا شأن ائمّهء هدی و مقام مقرّبين درگاه کبريا عزّت و حشمت روحانيّه است و حقوقشان ولايت حضرت رحمانيّه اکليل جليلشان غبار سبيل رحمان است و تاج وهّاجشان انوار موهبت حضرت يزدان سرير معدلت مصيرشان تختگاه قلوبست و ديهيم رفيع و عظيمشان مقعد صدق عالم ملکوت جهانبان جهان جان و دلند نه آب و گل و مالک الملک فضای لا مکانند نه تنگنای عرصه امکان. و اين مقام جليل و عزّت قديم را غاصبی نه و سالبی نيست . امّا در عالم ناسوت سريرشان حصير است و صدر جلالشان صفّ نعال اوج عزّتشان حضيض عبوديّت است و ايوان سلطنتشان گوشه عزلت قصور معمور را قبور مطمور شناسند و حشمت آفاق را مشقّت لا تطاق ثروت و گنج را زحمت و رنج دانند و حشمت بیپايان را مشقّت جان و وجدان . چون طيور شکور در اين دار غرور بدانه چند قناعت نمايند و در حديقه توحيد بر شاخسار تجريد بنطق بليغ فصيح بمحامد و نعوت حيّ قديم پردازند . باری مقصود اين بود که بصريح آيت و صحيح روايت سلطنت موهبت ربّ عزّت است و حکومت رحمت حضرت ربوبيّت.
نهايت مراتب اين است که شهرياران کامل و پادشاهان عادل بشکرانه اين الطاف الهيّه و عواطف جليلهء رحمانيّه بايد عدل مجسّم باشند و عقل مشخّص فضل مجرّد باشند و لطف مصوّر آفتاب عنايت باشند و سحاب رحمت رايت يزدان باشند و آيت رحمن.
حکومت رعيّت پرور واجب الاطاعتست و طاعتش موجب قربت عدل الهی مقتضی رعايت حقوق متبادله است و آيين ربّانی آمر بصيانت شئون متعادله رعيّت از راعی حقّ صيانت و رعايت دارد و مسوس از سائس چشم حمايت و عنايت مملوک در صون حمايت ملوک است و اهالی در پناه حراست پادشاه معدلت سلوک "کلّ راع مسؤول عن رعيّته ".
حکومت رعيّت را حصن حصين باشد و کهف امين سلطنت ملاذ منيع باشد و ملجأ رفيع حقوق رعايا و برايا را بجميع قوی محفوظ و مصون فرمايد و عزّت و سعادت تبعه و زيردستان را ملحوظ و منظور دارد چه که رعيّت وديعهء الهيّه است و فقرا امانت حضرت احديّت.
بهمچنين بر رعيّت اطاعت و صداقت مفروض و قيام بر لوازم عبوديّت و خلوص خدمت محتوم و حسن نيّت و شکرانيّت ملزوم تا با کمال ممنونيّت تقديم ماليات نمايند و بنهايت رضايت حمل تکاليف ساليان و در تزييد علوّ شأن پادشاهان کوشند و در تأييد قوّت حکومت و تزييد عزّت سرير سلطنت بذل مال و جان نمايند .چه که فايدهء اين معامله و ثمره اين مطاوعه عائد بر عموم رعيّت گردد و در حصول حظّ عظيم و وصول بمقام کريم کلّ شريک و سهيم شوند. حقوق متبادل است و شئون متعادل و کلّ در صون حمايت پروردگار عادل.
دولت و حکومت در مثل مانند رأس و دماغست و اهالی و رعيّت بمثابه اعضاء و جوارح و ارکان و اجزاء . رأس و دماغ که مرکز حواسّ و قواست و مدبّر تمام جسم و اعضاء چون قوّت غالبه يابد و نفوذ کامله علم حمايت افرازد و بوسائط صيانت پردازد تدبير حوائج ضروريّه کند و تمهيد نواتج و نتائج مستحسنه و جميع توابع و جوارح در مهد آسايش و نهايت آرامش بکمال آرايش بياسايند. و اگر در نفوذش فتوری حاصل شود و قوّتش قصوری ملک بدن ويران گردد و کشور تن بیامن و امان و هزار گونه آفت مستولی شود و سعادت و آسايش جميع اجزا مختلّ گردد . بهمچنين چون قوای حکومت نافذ باشد و فرمانش غالب مملکت آرايش يابد و رعيّت آسايش و اگر قوّتش متحلّل گردد بنيان سعادت و راحت رعيّت متزلزل و منهدم شود . چه که حافظ و حارس و رابط و ضابط و رادع و مانع لازم حکومت است و چون حکومت شبان رعيّت بود و رعيّت بوظائف تابعيّت قيام نمايد روابط التيام محکم گردد و وسائط ارتباط مستحکم قوّت يک مملکت و قدرت تمام رعيّت در يک نقطه شخص شاخصی تقرّر و تجمّع نمايد و شبهه ای نيست که در نهايت نفوذ تحقّق يابد چون شعاع آفتاب که در سطح زجاجی مقعّر مدوّر افتد حرارت بتمامها در نقطه وسطای بلور و زجاج اجتماع کند و چنان نافذ و مؤثّر و محرّق گردد که هر جسم سخت عاصی متقابل باين نقطه بگدازد ولو تحمّل در آتش تواند.
ملاحظه نمائيد هر حکومت باهره و سلطنت قاهره رعيّتش در کمال عزّت و سعادتست و تبعه و زير دستانش در هر کشوری بزرگوار و محترم در نهايت رعايت و در جميع مراتب بسرعت تمام در ترقّيند و در معرفت و ثروت و تجارت و صنعت در علوّ پياپی و اين مشهود و مسلّم در نزد هر عاقل و داناست بیشبهه و ريب
ای احبّای الهی گوش هوش باز کنيد و از فتنه جوئی احتراز و اگر بوی فسادی از نفسی استشمام نمائيد ولو بظاهر شخص خطيری باشد و عالم بینظيری بدانيد دجّال رجالست و مخالف آيين ذوالجلال دشمن يزدان است و هادم بنيان ناقض عهد و پيمان است و مردود درگاه حضرت رحمن . شخص خبير و بصير چون سراج منير است و سبب فلاح و صلاح عالم کبير و صغير بموجب ايمان و پيمان در خير عالميان کوشد و در راحت جهانيان . ای احبّای الهی آيين رحمانی را دور جوانی است و امر بديع را موسم ربيع عصر جديد آغاز نشأهء اولی است و اين قرن قرن برگزيده خداوند يکتا . آفاق امکان از شئون نيّر اوج عرفان روشن و منوّر است و شرق و غرب عالم از نفحات قدس معنبر و معطّر. چهره خلق جديد در نهايت صباحت و ملاحت است و هيکل امر بديع در غايت قوّت و طراوت .
گوش هوشرا بر نصايح و وصايای الهی گشائيد و در صدق نيّت با خلوص فطرت و طيب طينت و خير دولت يد بيضائی بنمائيد تا در انجمن عالم و مجمع امم مثبوت و محقّق گردد که شمع روشن عالم انسانی و گل گلشن جهان الهی هستند . گفتار ثمری ندارد و نهال آمال بری نيارد رفتار و کردار لازم . بالقوّه جميع اشياء مستعدّ جميع اشياء نهايت بعضی سهل الحصولند و بعضی صعب الوصول لکن چه فائده انسان بالفعل بايد آيت رحمن باشد و رايت حضرت يزدان . و السّلام علی من اتّبع الهدی.
لطفا نظر خود در خصوص این پست را با ما و دیگر خوانندگان در میان بگذارید . bahaiyon.blogspot.com facebook.com/omid.bahai facebook.com/bahainews9
0 نظرات:
ارسال یک نظر