
وضعیت حکم قطعی
تاریخ تولد 1344
متولد طهران
ساکن طهران
محل دستگیری طهران
محل نگهداری کرج
نام زندان رجایی شهر
تاریخ دستگیری 1391/07/09
تاریخ آزادی 1396/06/08
قاضی مقیسه
دادگاه شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران
اتهامات عضویت در تشکیلات بهایی و اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی ,تدریس در دانشگاه بهایی
میزان حبس 60 ماه
کیوان رحیمیان از اساتید دانشگاه مجازی بهاییان ایران به ۵ سال حبس تعزیری و ۹۷ میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شده است. وی در صورت عدم ایجاد مشکل در شهریور ۱۳۹۶ از زندان آزاد خواهد شد.
تاریخ تولد 1344
متولد طهران
ساکن طهران
محل دستگیری طهران
محل نگهداری کرج
نام زندان رجایی شهر
تاریخ دستگیری 1391/07/09
تاریخ آزادی 1396/06/08
قاضی مقیسه
دادگاه شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران
اتهامات عضویت در تشکیلات بهایی و اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی ,تدریس در دانشگاه بهایی
میزان حبس 60 ماه
کیوان رحیمیان از اساتید دانشگاه مجازی بهاییان ایران به ۵ سال حبس تعزیری و ۹۷ میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شده است. وی در صورت عدم ایجاد مشکل در شهریور ۱۳۹۶ از زندان آزاد خواهد شد.
کیوان رحیمیان هستم متولد 1344 زادگاهم تهران است پایتخت کشور مقدس ایران. در اردیبهشت 1362 در احیان امتحانات معرفی سال چهارم دبیرستان پدرم دستگیر و پس از تحمل سخت ترین فشارها و شکنجه ها در فروردین 63 به علت بهایی بودن به شهادت رسید. خبر شهادتش را هفت روز بعد پس از پیگیری های مکرر مادرم تلفنی اظهار کردند "چون حاضر به تبری نشد اعدام گردید." من به علت بهایی بودن علیرغم اخذ دیپلم با معدل 18 به علت بهایی بودن امکان شرکت در کنکور سراسری را پیدا نکردم. از همان سال برای امرار معاش به کار مشغول شدم و با وجودی که از سال 1367 موسسه علمی برای تحصیل علم جوانان بهایی که امکان حضور در دانشگاه ها را نداشتند تشکیل شده بود شرایط تحصیل نداشتم. در سال 1377 در رشته روان شناسی مشغول به تحصیل شدم و تا سطح کارشناسی ارشد روان شناسی تربیتی پیش رفتم و از سال 1385 در همین موسسه به جوانان بهایی تدریس کردم. در شهریور 90 به همین دلیل بازداشت شدم و سپس به قید وثیقه آزاد شدم.در 22/3/91 در شعبه 28 دادگاه انقلاب محاکمه و به 5 سال حبس تعزیری و پرداخت 97 میلیون ریال علیرغم برائت از اتهام تحصیل پول نامشروع محکوم شدم. در 28/5/91 شعبه 54 دادگاه تجدید نظر حکم را تایید و در 13/6/91 تلفنی برای اجرای حکم احضار شدم. یکشنبه نهم مهرماه خودم را برای اجرای حکم به زندان اوین معرفی خواهم کرد. همسرم را در 24 بهمن سال نود به علت بیماری سرطان از دست دادم. برادرم از همان شهریور نود و همسر برادرم از 25 تیرماه امسال هر دو به همین دلیل در زندان هستند. از این پس مسئولیت نگهداری از دختر 12 ساله من و پسر سه ساله برادرم بر دوش مادر مسنم خواهد بود. در این لحظه مایلم به عنوان یک شهروند ایرانی از دو گروه دعوت کنم:
ابتدا از کلیه مسئولان دولت جمهوری اسلامی که جملگی برای اداره حکومتی بر اساس عدالت حضرت علی (ع) تلاش می کنند دعوت می کنم که یک بار دیگر پرونده من، برادرم، زن برادرم و احتمالا دهها نفر دیگر که صرفا به علت اعتقاد به آیین بهایی مجازات می شوند را بررسی کنند. هم من و هم این مسئولین می دانیم و باور داریم که ظلم باقی و برقرار نمی ماند و خداوند قسم یاد نموده که از ظلم احدی نمی گذرد و فکر می کنم فرصتی باقی نمانده است لذا از آنان دعوت می کنم که در شیوه تعامل با جامعه بهایی به طور اعم وما به طور اخص تجدید نظر کنند. برایم بسیار مایه تاسف است که در وطنم به جای این که از تجربه ها، دانش و استعداد من، کامران ، فاران و امثال ما استفاده شود به صرف اعتقاد مان به اختلال در امنیت ملی متهم می شویم، محکوم می شویم و به زندان رویم. پرونده هایی ساخته شد و تقریبا مطمئنم که قاضی پرونده حتی آن را نخواند و گرنه به من نمی گفت به کانادا رفتی یا در کلینیک ایران مراجع می دیدی که مربوط به کامران بود که در کانادا درس خواند و ... قطعا قاضی دادگاه تجدید نظر هم نخوانده است. در حالی که در این چند ساله تمام تلاش ما این بود که تجربه هاو یادگرفته های خود را با همه، فارغ از دین و اعتقادشان و باورهای خودمان سهیم شویم و کمکی برای آرامش، شادی، رضایت خاطر و در نهایت غنای زندگی شان باشیم. تمام تلاش های مان در تدریس دروس روان شناسی در موسسه علمی آزاد به جوانان بهایی محروم از تحصیل، مشاوره های فردی، کلاس های زبان زندگی، آموزش پیش از ازدواج، تربیت جنسی کودکان، نوجوانان و روابط زناشویی موثر و ترجمه و تالیف کتاب در این زمینه ها که تماما با تایید وزارت ارشاد چاپ و یا با تصویب سازمان بهزیستی مورد استفاده قرار گرفته است با نیت خالص، صمیمانه و بی دریغ بوده است. آیا این فعالیت ها شایسته چنین مجازاتی است که ما در گوشه زندان باشیم و آرتین و ژینا محروم از آغوش گرم والدین باشند و مادرم که باید در این سن و سال آسایش داشته باشد و بیشتر استراحت کند و ثمرات فداکاری هایش برای تربیت دو فرزند بدون پدر را ببیند مجبور باشد فرزندانش را از پشت کابین زندان ببیند و نوه های بدون والدین را بزرگ کند. لااقل از 25/4 که همسر برادریم خانم فاران حسامی بدون اطلاع و ابلاغ برای اجرای حکم بازداشت شد هر هفته مادرم به دفتر دادستان تهران مراجعه و با وجود اطمینان کامل از بی گناهی آنان خواستار ایجاد شرایطی شد که یکی از آن دو بیرون باشند تا فرزند خود را نگاه دارند که موافقت نشد چند هفته ای است که خواستار تقاضای مرخصی آنان شده است و با وجود گذشت بیش از یک سال از دستگیری برادرم کامران با آن هم هنوز موافقت نشده است و حال من هم که تا به حال کمکی برای مادرم بودم به این مجموعه افزوده شدم.
و سپس
از کلیه سازمان ها و مراجع بین المللی در زمینه حقوق بشر و همه آزادگان جهان در داخل و خارج ایران دعوت می کنم تا آنان نیز به هر روشی که می توانند در این زمینه اقدام لازم را مبذول دارند.
باتقدیم احترام کیوان رحیمیان 8/7/91
فردا خود را برای اجرای حکم معرفی می کنم. مایلم در این آخرین فرصت ها مراتب قدردانی و سپاس خود را نسبت به همه افراد اعم از آنانی که می شناختم و یا نمی شناختم، در ایران ساکنند و یا در خارج، و در این مدت نسبت به من وخانواده ام اظهار لطف، محبت و همراهی نمودند و از هیچ تلاش و حمایتی فروگذار نکردند، اعلام کنم. این حمایت، محبت و همکاری مایه دلگرمی واطمینان خاطر من، کامران، فاران و قطعا مامان، ژینا و آرتین است تا بتوانیم این ایام سخت را بگذرانیم.
دوست دارم در این متن مراتب تقدیر، سپاس و قدردانی خودم را نسبت به مادرم که از نظر من اسطوره صبر، نثار بی دریغ و عشق زلال است ابراز کنم. کاری که هیچ گاه نتوانستم و یا حتی بهتر است بگویم نتوانستیم در این مدت 30 ساله آن طور که شایسته و سزاوار اوست انجام دهیم. او در سخت ترین زمان ممکن در دوره نوجوانی و ابتدای جوانی ما به تنهایی بار مسئولیت خانواده مان را به دوش کشید و به نوعی ما را به ثمر رساند. نمی دانم این ثمر چقدر است ولی هر چه که هست نتیجه فداکاری و ایثار اوست که عمود خیمه خانواده مان است و در این زمان که باید استراحت کند و ما به خدمتش پردازیم هنوز حمایتگر ما و فرزندان مان در تمام مراحل است. همواره با خود گفته ام اگر بابا 11 ماه عذاب کشید و شهید شد مامان 30 سال است که در کوره بلایا مستقیم است و مانند طلای ناب می درخشد. از خودش گذشت و می گذرد و به ما و بسیاری دیگر صمیمانه و بی دریغ از جانش نثار نمود. قلبش به مانند نامش به وسعت آفاق است و دعا می کنم که همواره سایه اش بر سر ما باشد و به قول فرشته خداوند فرصتی دهد تا بتوانیم ذره ای از محبتهایش را جبران کنیم و به خدمتش بپردازیم. سلامت، آرامش و توانش آرزویم است.
و در نهایت دوست دارم قدردانی و سپاسم را به ژینای عزیزم ابراز کنم. کسی که ارزشمندترین سرمایه زندگی ام است و در این یک ساله متحمل فشارهای سخت و غم جانکاهی شده است. قدردانش هستم که احساساتش را به من ابراز می کند و در زمان کوتاهی خود را با شرایط منطبق می کند می پذیرد، تلاش می کند و از خودش قابلیت و شجاعت بروز می دهد. تحسینش می کنم چون من شجاعت او را در ابراز خود ندارم و نمی دانم اگر من در سن ژینا با چنین شرایطی روبرومی شدم چگونه بودم. شاید الان همه او را به نام دختر کیوان و فرشته بشناسند ولی من افتخار می کنم که پدر او هستم وامیدوارم که در آینده به واسطه ظهور قابلیات و توانمندی هایش همه مرا به عنوان پدر ژینا بشناسند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر