رسالهای خطاب به حکما و اهالی ایران که در سال ۱۸۷۵ به فارسی از قلم حضرت عبدالبهاء صادر و در سال ۱۸۸۲ در بمبئی طبع و به صورت گسترده منتشر گردید.
رسالۀ مدنیّه یکی از آثار اوّلیّۀ عبدالبهاء مبیّن آثار دین بهائی میباشد. عبدالبهاء این رساله را به دستور بهاءالله و در سال ۱۸۷۵ میلادی تحت عنوان "اسرار ُالغیبیّه لاَسباب ِالمدنیّه" مینویسد و از ذکر نام خود به عنوان صاحب این اثر چشم میپوشد. مخاطب این اثر جامعۀ مسلمان ایرانی، اعمّ از رؤسا و تودۀ مردم در اواخر قرن نوزدهم میلادی میباشد. اين رساله خطاب به شاه، مردم، روحانيون، مأمورين دولتى و روشنفکران غير مذهبى ايران است و سعی شده تا توجّه همۀ قشرهاى جامعۀ ايرانى، به ديدگاه هاى جديدى در مورد تجدّد، اصلاحات ادارى و خردگرائى اجتماعى و فرهنگى جلب گردد. نویسنده، علت نوشتن این رساله را ابراز علاقۀ ناصرالدّين شاه به تجدّد اجتماعى و سياسى جامعۀ ايران ذکر کرده است. همچنين اشاره میکند که علّت سکوت قبلی اش در مورد اين مسئله، آن بوده که شاه قبلاً بطور جدّى به موضوع توسعه و پيشرفت ايران علاقه اى نشان نداده بود و به اين ترتيب استدلال میکند که اکنون که شاه از سياست اصلاحات فرهنگى و خردگرائى، پشتيبانى کرده اند، ايشان وظيفه اخلاقى خود میداند که مسئلۀ پيشرفت و ترقى ايران را مورد بحث قرار دهد.
این نوشته ابتدا به طور خطی درایران منتشر شد و سپس در سال ۱۸۸۲ در بمبئی به چاپ رسیدو نشر فعلی آن به زبان انگلیسی تحت عنوان The Secret Of Divine Civilization شناخته میشود.
عبدالبهاء در این کتاب به تجزیه و تحلیل جامعهشناختی و شرایط و لوازم توسعۀاجتماعی و اقتصادی جامعۀایرانی پرداخته و یک تئوری عمومی توسعه و تجدّد ارائه میدهد. [۱] همچنین اصول روحانیّهای را که باید راهنمای تجدید بنای جامعۀ ایران در این عصر رشد و ترقّی باشد بیان میدارد.[۲]
عبدالبهاء رسالۀ مدنیّه را با ذکر اهمیّت عقل که اسباب دانائی و شناسائی است چنین آغاز میکند.[۳]
بدايع حمد و ثنا و جوامع شکر و سپاس درگاه احديّت پروردگاری را سزاست که از بين کافّۀ حقائق کونيّه، حقيقت انسانيّه را به دانش و هوش که نيّرين اعظمين عالم کون و امکان است مفتخر و ممتاز فرمود.
موضوع دیگری که در این کتاب به آن پرداخته شده، عظمت گذشته ایران و تأسّف نویسنده از موقعیّت فعلی آن است. عبدالبهاء با بیان تضادّ میان عظمت باستانی ایران و انحطاط اجتماعی و فرهنگی آن در قرن نوزدهم میلادی، این سؤال را مطرح می کند که علل و اسباب این رکود و عقب افتادگی چه بوده و چگونه میتوان در این بن بست اجتماعی، راهی برای آینده ایران گشود ؟ اشاره ایشان به گذشته و تأسّف از عظمت و شکوهی فراموش شده در حقیقت تلاشی است برای تحکیم هویت ملّی ایران [۴]
در ازمنهء سابقه مملکت ايران بمنزلهء قلب عالم و چون شمع افروخته بين انجمن آفاق منوّر بود. عزّت و سعادتش چون صبح صادق از افق کائنات طالع و نور جهان افروز معارفش در اقطار مشارق و مغارب منتشر و ساطع ... حکمت حکومتش حکمای اعظم عالم را متحيّر ساخته.
نخستين حکومتی که در عالم تأسيس شده و اعظم سلطنتی که بين ملل تشکيل گشته تخت حکمرانی و ديهيم جهانبانی ايران است . حال ای اهل ايران بايد قدری از سُکر هوی بهوش آمده و از غفلت و کاهلی بيدار گشته، به نظر انصاف نظر کنيم .
در ادامه، عبدالبهاء به اهمیّت تأسیس مجلس اشاره میکند (در سال ۱۲۵۴ خورشیدی یعنی سی و یک سال پیش از صدور فرمان مشروطیّت و تشکیل مجلس اوّل در چهاردهم مهر ماه ۱۲۸۵) البتّه او معتقد است نفوسی که نمایندۀ مردمند و امور ملّت در دست ایشان قرار گرفته، بایستی از خصوصیّات فکری و اخلاقی مشخصّی برخوردار باشند تا این مجالس به منظور خود برسند و سبب اصلاحات شوند.[۵]
تشکيل مجالس و تأسيس محافل مشورت اساس متين و بنيان رزين عالم سياست است ولکن از لوازم اين اساس، امور چنديست . اوّل آنکه بايد اعضای منتخبه، متديّن و مظهر خشية اللّه و بلند همّت و عفيف النّفس باشند . ثانياً آنکه مطّلع بر دقائق اوامر الهيّه و واقف بر اصول مستحسنۀ مقنّنۀ مرعيّه و عالِم بر قوانين ضبط و ربط مهامّ داخليّه و روابط و علاقات خارجيّه و متفنّن در فنون نافعۀ مدنيّه و قانع به مداخل ملکی خود باشند.
... و امّا اگر اعضای مجالس بر عکس اين قضيّه، دون و نادان و بي خبر از قوانين حکومت و سياست ممالک و بلدان و پست همّت و بی غيرت ، جاهل و کاهل و طالب منافع ذاتيّۀ خود باشند، ثمره و فوائدی بر تأسيس مجالس مترتّب نشود .
عبدالبهاء در این کتاب به تجزیه و تحلیل جامعهشناختی و شرایط و لوازم توسعۀاجتماعی و اقتصادی جامعۀایرانی پرداخته و یک تئوری عمومی توسعه و تجدّد ارائه میدهد. [۱] همچنین اصول روحانیّهای را که باید راهنمای تجدید بنای جامعۀ ایران در این عصر رشد و ترقّی باشد بیان میدارد.[۲]
عبدالبهاء رسالۀ مدنیّه را با ذکر اهمیّت عقل که اسباب دانائی و شناسائی است چنین آغاز میکند.[۳]
بدايع حمد و ثنا و جوامع شکر و سپاس درگاه احديّت پروردگاری را سزاست که از بين کافّۀ حقائق کونيّه، حقيقت انسانيّه را به دانش و هوش که نيّرين اعظمين عالم کون و امکان است مفتخر و ممتاز فرمود.
موضوع دیگری که در این کتاب به آن پرداخته شده، عظمت گذشته ایران و تأسّف نویسنده از موقعیّت فعلی آن است. عبدالبهاء با بیان تضادّ میان عظمت باستانی ایران و انحطاط اجتماعی و فرهنگی آن در قرن نوزدهم میلادی، این سؤال را مطرح می کند که علل و اسباب این رکود و عقب افتادگی چه بوده و چگونه میتوان در این بن بست اجتماعی، راهی برای آینده ایران گشود ؟ اشاره ایشان به گذشته و تأسّف از عظمت و شکوهی فراموش شده در حقیقت تلاشی است برای تحکیم هویت ملّی ایران [۴]
در ازمنهء سابقه مملکت ايران بمنزلهء قلب عالم و چون شمع افروخته بين انجمن آفاق منوّر بود. عزّت و سعادتش چون صبح صادق از افق کائنات طالع و نور جهان افروز معارفش در اقطار مشارق و مغارب منتشر و ساطع ... حکمت حکومتش حکمای اعظم عالم را متحيّر ساخته.
نخستين حکومتی که در عالم تأسيس شده و اعظم سلطنتی که بين ملل تشکيل گشته تخت حکمرانی و ديهيم جهانبانی ايران است . حال ای اهل ايران بايد قدری از سُکر هوی بهوش آمده و از غفلت و کاهلی بيدار گشته، به نظر انصاف نظر کنيم .
در ادامه، عبدالبهاء به اهمیّت تأسیس مجلس اشاره میکند (در سال ۱۲۵۴ خورشیدی یعنی سی و یک سال پیش از صدور فرمان مشروطیّت و تشکیل مجلس اوّل در چهاردهم مهر ماه ۱۲۸۵) البتّه او معتقد است نفوسی که نمایندۀ مردمند و امور ملّت در دست ایشان قرار گرفته، بایستی از خصوصیّات فکری و اخلاقی مشخصّی برخوردار باشند تا این مجالس به منظور خود برسند و سبب اصلاحات شوند.[۵]
تشکيل مجالس و تأسيس محافل مشورت اساس متين و بنيان رزين عالم سياست است ولکن از لوازم اين اساس، امور چنديست . اوّل آنکه بايد اعضای منتخبه، متديّن و مظهر خشية اللّه و بلند همّت و عفيف النّفس باشند . ثانياً آنکه مطّلع بر دقائق اوامر الهيّه و واقف بر اصول مستحسنۀ مقنّنۀ مرعيّه و عالِم بر قوانين ضبط و ربط مهامّ داخليّه و روابط و علاقات خارجيّه و متفنّن در فنون نافعۀ مدنيّه و قانع به مداخل ملکی خود باشند.
... و امّا اگر اعضای مجالس بر عکس اين قضيّه، دون و نادان و بي خبر از قوانين حکومت و سياست ممالک و بلدان و پست همّت و بی غيرت ، جاهل و کاهل و طالب منافع ذاتيّۀ خود باشند، ثمره و فوائدی بر تأسيس مجالس مترتّب نشود .
در بخش دیگری از این اثر، با ذکر این موضوع که در ایران قرن نوزدهم میلادی، قدرت علماء در حال افزايش بود و طبقه روحانيون داراى قدرت سياسى و فرهنگى بسيار زيادى بودند و با توجّه به اهميّت سياسى روحانيون در ايران، عبدالبهاء با نقل يک حديث اسلامى، وظائف و مسئوليّت هاى علماى راستين را توضيح ميدهد.[۶]
ولکن پروردگار عالميان از برای هر شیء، علائم و آثاری خلق فرموده و محک و امتحانی مقرّر داشته . عالِم ربّاني را کمالات معنويّه و ظاهريّه لازم و حسن اخلاق و نورانيّت فطرت و صدق نيّت و فطانت و ذکاوت و فراست و نُهی و عقل و حجی و زهد و تقوای حقيقی و خشية اللّه قلبی، واجب . و الّا شمع بینور هر چند بلند و قطور باشد حکم اعجاز نخل خاويه و خشب مسنّده داشته .
ولکن پروردگار عالميان از برای هر شیء، علائم و آثاری خلق فرموده و محک و امتحانی مقرّر داشته . عالِم ربّاني را کمالات معنويّه و ظاهريّه لازم و حسن اخلاق و نورانيّت فطرت و صدق نيّت و فطانت و ذکاوت و فراست و نُهی و عقل و حجی و زهد و تقوای حقيقی و خشية اللّه قلبی، واجب . و الّا شمع بینور هر چند بلند و قطور باشد حکم اعجاز نخل خاويه و خشب مسنّده داشته .
در روايت صحيحه وارد :
"و أمّا مَن کان مِن العلماء صائِناً لنَفسه حافظاً لدينه و مخالفاً لهواه و مطيعاً لامر مولاه فَلِلعوام ان يقلّدوه "
"و أمّا مَن کان مِن العلماء صائِناً لنَفسه حافظاً لدينه و مخالفاً لهواه و مطيعاً لامر مولاه فَلِلعوام ان يقلّدوه "
نکته قابل توجّه دیگر آنکه این رساله که در سال ۱۸۷۵ میلادی نوشته شده و شاید از جمله معدود رسالاتی باشد که در آن زمان به صراحت و دقّت اصول و مبانی امنیّت جمعی را (با اصطلاح "انجمن دول" )مطرح کرده است . باید توجّه داشت که اوّلین جلوه عملی امنیّت جمعی سالها بعد( تقریباً ۴۵ سال بعد) در طرح صلح ویلسون و تشکیل جامعه ملل( و ۶۵ سال بعد به نام سازمان ملل متّحد) تحقّق پیدا کرد . طرح امنیّت جمعی عبدالبهاء به نحوی محسوس واقعیّت گرا و معطوف به جنبه های عملی است و برنامۀ خلع سلاح را به صورت عمومی و جامع و در سطح بین المللی و در تحت یک میثاق جهانی مطرح می کند.دیدگاهش از صلح، یک دیدگاه ایده آلی محض نیست. لزوم استفاده از قوّه قهریّه را اگر در قالب مکانیسم امنیّت جمعی باشد و از نقض میثاق جهانی جلوگیری کند، مجاز میداند. [۷]
بلی تمدّن حقيقی وقتی در قطب عالم عَلَم افرازد که چند ملوک بزرگوار بلند همّت چون آفتاب رخشندۀ عالم غيرت و حميّت به جهت خيريّت و سعادت عموم بشر بعزمی ثابت و رأی راسخ قدم پيش نهاده مسئله صلح عمومی را در ميدان مشورت گذارند و به جميع وسائل و وسائط تشبّث نموده عقد انجمن دول عالم نمايند و يک معاهدۀ قويّه و ميثاق و شروط محکمۀ ثابته تأسيس نمايند و اعلان نموده به اتّفاق عموم هيئت بشريّه مؤکّد فرمايند . اين امر اتمّ اقوم را که فی الحقيقه سبب آسايش آفرينش است کلّ سکّان ارض، مقدّس شمرده جميع قوای عالم، متوجّه ثبوت و بقای اين عهد اعظم باشند . و در اين معاهدهء عموميّه تعيين و تحديد حدود و ثغور هر دولتی گردد و توضيع روش و حرکت هر حکومتی شود و جميع معاهدات و مناسبات دوليّه و روابط و ضوابط مابين هيئت حکومتيّۀ بشريّه مقرّر و معيّن گردد و کذلک قوّۀ حربيّۀ هر حکومتی به حدّی معلوم، مخصّص شود . چه اگر تدارکات محاربه و قوّهء عسکريّۀ دولتی ازدياد يابد سبب توهّم دول سائره گردد . باری اصل مبنای اين عهد قويم را بر آن قرار دهند که اگر دولتی از دول، مِن بعد، شرطی از شروط را فسخ نمايد، کلّ دول عالم بر اضمحلال او قيام نمايند، بلکه هيئت بشريّه به کمال قوّت بر تدمير آن حکومت برخيزد . اگر جسم مريض عالم به اين داروی اعظم موفّق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده به شفای باقی دائمی فائز گردد .
بلی تمدّن حقيقی وقتی در قطب عالم عَلَم افرازد که چند ملوک بزرگوار بلند همّت چون آفتاب رخشندۀ عالم غيرت و حميّت به جهت خيريّت و سعادت عموم بشر بعزمی ثابت و رأی راسخ قدم پيش نهاده مسئله صلح عمومی را در ميدان مشورت گذارند و به جميع وسائل و وسائط تشبّث نموده عقد انجمن دول عالم نمايند و يک معاهدۀ قويّه و ميثاق و شروط محکمۀ ثابته تأسيس نمايند و اعلان نموده به اتّفاق عموم هيئت بشريّه مؤکّد فرمايند . اين امر اتمّ اقوم را که فی الحقيقه سبب آسايش آفرينش است کلّ سکّان ارض، مقدّس شمرده جميع قوای عالم، متوجّه ثبوت و بقای اين عهد اعظم باشند . و در اين معاهدهء عموميّه تعيين و تحديد حدود و ثغور هر دولتی گردد و توضيع روش و حرکت هر حکومتی شود و جميع معاهدات و مناسبات دوليّه و روابط و ضوابط مابين هيئت حکومتيّۀ بشريّه مقرّر و معيّن گردد و کذلک قوّۀ حربيّۀ هر حکومتی به حدّی معلوم، مخصّص شود . چه اگر تدارکات محاربه و قوّهء عسکريّۀ دولتی ازدياد يابد سبب توهّم دول سائره گردد . باری اصل مبنای اين عهد قويم را بر آن قرار دهند که اگر دولتی از دول، مِن بعد، شرطی از شروط را فسخ نمايد، کلّ دول عالم بر اضمحلال او قيام نمايند، بلکه هيئت بشريّه به کمال قوّت بر تدمير آن حکومت برخيزد . اگر جسم مريض عالم به اين داروی اعظم موفّق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده به شفای باقی دائمی فائز گردد .
0 نظرات:
ارسال یک نظر