خانم مهوش ثابت از شهروندان بهایی و یکی از یاران ایران
که مسئولیت انجام امور اداری جامعه بهایی را بر عهده دارند ، شعر گونه از
پایداری نرگس محمدی تقدیر می کنند:
آوای اذان در فضای زندان پیچیده بود و او
سجاده اش را
زیر آسمان کبود رو به خدا باز کرد
و پیشانی تبدارش را بر مهر خنک نهاد…
بر میخیزد
شاید برای آنکه به خدا نزدیکتر شود!
“ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا…”
چشمانش را میگشاید با شعف
چیزی از زمین بر می دارد
در میان دو دست نوازش گرش میگیرد
با شوق آنرا به قلبش میفشارد
آنرا میبوید
به نجوا در گوشش زمزمه میکند
و دستهایش را رو به آسمان خدا باز میکند!
قاصدک پرواز میکند
بر می گردد و از بلندی دیوارها شکوه میکند
نفس مشتاقش را بدرقه اش میسازد
او مادر است
از کودکانش بی خبر است
و راهی دیگر برای رساندن احساس مادارانه اش به کودکانش برایش باقی نمانده است
نسیمی میوزد
قاصدک از دیوارها میگذرد
از نظرها دور میشود
و عطر نفس نرگس
فضا را پر میکند!
آوای اذان در فضای زندان پیچیده بود و او
سجاده اش را
زیر آسمان کبود رو به خدا باز کرد
و پیشانی تبدارش را بر مهر خنک نهاد…
بر میخیزد
شاید برای آنکه به خدا نزدیکتر شود!
“ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا…”
چشمانش را میگشاید با شعف
چیزی از زمین بر می دارد
در میان دو دست نوازش گرش میگیرد
با شوق آنرا به قلبش میفشارد
آنرا میبوید
به نجوا در گوشش زمزمه میکند
و دستهایش را رو به آسمان خدا باز میکند!
قاصدک پرواز میکند
بر می گردد و از بلندی دیوارها شکوه میکند
نفس مشتاقش را بدرقه اش میسازد
او مادر است
از کودکانش بی خبر است
و راهی دیگر برای رساندن احساس مادارانه اش به کودکانش برایش باقی نمانده است
نسیمی میوزد
قاصدک از دیوارها میگذرد
از نظرها دور میشود
و عطر نفس نرگس
فضا را پر میکند!
0 نظرات:
ارسال یک نظر